علیت در فلسفة غرب و فلسفة اسلامی در دو حوزة مابعدالطبیعه و طبیعیات مطرح میشود اما در فلسفة اسلامی به تبیین مابعدالطبیعی علیت اهمیت فراوان داده شده است. در غرب با فلسفة تجربی و انتقادات هیوم و در نهایت با فلسفة کانت که معرفت متافیزیکی را امکانناپذیر اعلام کرد، تبیین و تحلیل مابعدالطبیعی علیت بهکنار رفت؛ هر چند بهطور کامل از بین ...
بیشتر
علیت در فلسفة غرب و فلسفة اسلامی در دو حوزة مابعدالطبیعه و طبیعیات مطرح میشود اما در فلسفة اسلامی به تبیین مابعدالطبیعی علیت اهمیت فراوان داده شده است. در غرب با فلسفة تجربی و انتقادات هیوم و در نهایت با فلسفة کانت که معرفت متافیزیکی را امکانناپذیر اعلام کرد، تبیین و تحلیل مابعدالطبیعی علیت بهکنار رفت؛ هر چند بهطور کامل از بین نرفته است. بهتبع این تغییر، اثبات خداوند از طریق اصل علیت نیز خدشهدار میشود. اما در فلسفة اسلامی و بهویژه فلسفة صدرایی این اصل بهاعتبار و قوت خود باقی است. در این مقاله ابتدا به تحلیل مفهوم علیت از نظر استاد مطهری و هیوم، سپس به بررسی تفاوت دیدگاههای ایندو متفکر در اینباره و در پایان به جمعبندی این دیدگاهها و نتیجهگیری پرداختهایم. استاد مطهری بر مبنای اصل رکین اصالت وجود و با عنایت به مباحث متفکران غربی، نگاهی نو به حکمت متعالیه افکنده و به اثبات عقلی اصل ضرورت و سنخیت علّی و معلولی پرداخته است و آن را اصلی واقعی و خارجی میداند؛ اما هیوم با تبیین تجربی اصل علیت تیشه به ریشة اصل ضرورت و سنخیت زده و علیت را امری ذهنی تلقی میکند. در عین حال، به برخی انتقادات هیوم در باب علّیت طبیعی نمیتوان پاسخی درخور داد و این اشکالات همچنان چشم بهراه پاسخهای جدید است.