فلسفه ملاصدرا
محمد فاروق؛ غلامرضا اعوانی
چکیده
هدف مقالۀ حاضر بررسی مقایسۀ نگرش کلی هیدگرو ملاصدرا دربارۀ «معنای متافیزیک» است که جایگاهی اساسی در هر دو فلسفۀ مورد نظر دارد. در سیر تحلیل این مقاله دریافتیم که این معنا و منظور نزد این دو فیلسوف، در دو جهان متفاوت قرار میگیرد، چرا که هم جهتیابی و هم جهانبینی صدرا و هیدگر در دو زمینۀ خاص شکل گرفته است. یافتۀ هیدگر این است ...
بیشتر
هدف مقالۀ حاضر بررسی مقایسۀ نگرش کلی هیدگرو ملاصدرا دربارۀ «معنای متافیزیک» است که جایگاهی اساسی در هر دو فلسفۀ مورد نظر دارد. در سیر تحلیل این مقاله دریافتیم که این معنا و منظور نزد این دو فیلسوف، در دو جهان متفاوت قرار میگیرد، چرا که هم جهتیابی و هم جهانبینی صدرا و هیدگر در دو زمینۀ خاص شکل گرفته است. یافتۀ هیدگر این است که هستی انسان (بعد از آنکه دازین را یافته باشیم و معنای آن را درک کردیم)، متناهی است و پس از مرگ دیگر امری باقی نمیماند. یعنی در این سیستم خاص که به وضعیت وجودی انسان مربوط است، جایی فراتر از هستی حاضر او وجود ندارد. وقتی انسان در «درون» خود مینگرد آنجا فقط دازین را میبیند نه عرش الرحمن و نه ملک خدا را. از سوی دیگر، مفاهیمی مانند استکمال نفس (مربوط به بحث مبدأ و معاد)، تشبه به خدا، تهذیب نفس، مراتب وجود و لانهایت، برای صدرا کلیدی و حقیقتی جدی است. با این حال، لازمۀ این بحث این نیست که بگوییم بین این دو فیلسوف وجوه اشتراکی وجود ندارد. حق آن است که با وجود تفاوت اساسی در مورد معنای متافیزیک، شباهت بسیاری دربارۀ «نکات جزیی» درون فلسفۀ آنها میتوان یافت. اما بر اساس تحلیل حاضر، نتیجۀ بحث این میشود که «نگرش کلی» صدرا تقریباً ضد هیدگر است.