فلسفه ملاصدرا
سعدی صفاری؛ رضا رسولی شربیانی؛ مرضیه اخلاقی
دوره 5، شماره 2 ، خرداد 1396، ، صفحه 111-124
چکیده
مسئلة رابطه و تاثیر مرگ و جاودانگی بر معنای زندگی در آثار متفکرانی چون تولستوی و ملاصدرا بهعنوان یکی از مسائل بنیادی مورد توجه بوده است. تولستوی که زمانی احساس پوچی میکرد، تصمیم گرفت راه حلی بیابد. او پس از سفرهای متعدد و مطالعة علوم مختلف و بهویژه کنکاش در زندگی و احوالات گروههای مختلفی از مردم، اعم از پوچگرایان و کسانی که ...
بیشتر
مسئلة رابطه و تاثیر مرگ و جاودانگی بر معنای زندگی در آثار متفکرانی چون تولستوی و ملاصدرا بهعنوان یکی از مسائل بنیادی مورد توجه بوده است. تولستوی که زمانی احساس پوچی میکرد، تصمیم گرفت راه حلی بیابد. او پس از سفرهای متعدد و مطالعة علوم مختلف و بهویژه کنکاش در زندگی و احوالات گروههای مختلفی از مردم، اعم از پوچگرایان و کسانی که زندگی را معنادار میدانند، به این نتیجه رسید که لازمة معنادار بودن زندگی، جاودانه بودن انسان است وگرنه سعادت و بامعنا بودن زندگی توهم و خیالی بیش نخواهد بود. این نتیجه حاصل استقرا و مطالعه در زندگی مردم است نه حاصل یک نظام فلسفی نظاممند. در آن سو، ملاصدرا با توجه به نظام فلسفی خاص خود که بر اساس مبانی و اصول نظاممندی طراحی شده، اثبات میکند که انسان جسمانیة الحدوث و روحانیة البقا است و نفس و بدن رابطة اتحادی دارند. نفس انسان بهواسطة اتحاد با ادراکات و تأثیرپذیری از فضایل اخلاقی و انجام دستورات شریعت، سعه وجودی پیدا کرده و بهتدریج به تجرد، روحانیت و جاودانگی میرسد. هدف نهایی و حقیقی از زندگی انسان رسیدن به مبدأ هستی است و چون مبدأ هستی نهایت ندارد، پس انسان در صورتی میتواند در مسیر هدف و معنای زندگی گام بردارد که جاودانه باشد. بنابراین، با اثبات عالم برزخ و قیامت سیر انسان را بینهایت میداند. این تفسیر از زندگی و مرگ نهتنها ترسناک نیست و باعث پوچی نمیشود بلکه موجب پویایی، امید، آرامش و معناداری زندگی میگردد.