معرفتشناسان معرفت را به «باور صادق موجّه» تعریف میکنند. در تاریخ اندیشههای فلسفی همواره دربارة معیار صدق و توجیه معرفت بهمنزلۀ دو شرط اساسی و مهم در تعریف معرفت نظریهپردازیهایی وجود داشته است. فیلسوفان حکمت متعالیه و حکمت اشراق نیز از این قاعده مستثنی نبودهاند. اگرچه هر دو مکتب معیار صدق را مطابقت و معیار توجیه معرفت ...
بیشتر
معرفتشناسان معرفت را به «باور صادق موجّه» تعریف میکنند. در تاریخ اندیشههای فلسفی همواره دربارة معیار صدق و توجیه معرفت بهمنزلۀ دو شرط اساسی و مهم در تعریف معرفت نظریهپردازیهایی وجود داشته است. فیلسوفان حکمت متعالیه و حکمت اشراق نیز از این قاعده مستثنی نبودهاند. اگرچه هر دو مکتب معیار صدق را مطابقت و معیار توجیه معرفت را مبناگرایی میدانند، اما در این میان اختلافنظرهای مهمی نیز میان دو مکتب وجود دارد که نظرات آنها را از یکدیگر متمایز و متفاوت میکند. چنانکه صدرائیان میان حق و صادق تفاوت قائلاند و لحاظ قضیه با واقع و تقدم و تأخر آن را سبب تفکیک مفهوم حق با صادق میدانند، اما در مقابل اشراقیان این تفاوت را غیرحقیقی میدانند. همچنین، اشراقیان مطابقت را صرفاً تطابق با خارج میدانند برخلاف صدرائیان که معتقدند ملاک مطابقت، تطابق با واقع اعم از ذهن و عین است. در سوی دیگر، از وجوه مشابهت دو مکتب میتوان به این نکته اشاره کرد که هر دو از اشراقات و شهودات نفسانی بهمنزلۀ معارف بدیهی و مبنایی در معرفت نام میبرند که میتواند نقش پایهای در معرفت بشر ایفا کند و بنابراین نوعی «مبناگرایی نوین» را پیشنهاد میدهند.