فلسفه ملاصدرا
لیلا فاخر؛ رجب اکبرزاده؛ احمد حسین فلاحی
چکیده
مسئله سرمازیستی از مسائل نوپدید کاربرد علم فیزیک در پزشکی است که با چالشهایی روبهرو شده است. یکی از اشکالات عمده به این شیوۀ نگاهداشت بدن -که جسم بیمار صعبالعلاج را با هدف درمان در آینده، برای سالها در حالت انجماد (۱۹۶-) حفظ میکند و ادعا دارد که در شرایطی خاص، آن را از انجماد بیرون میآورد- این است که سرمازیستی مفهوم ...
بیشتر
مسئله سرمازیستی از مسائل نوپدید کاربرد علم فیزیک در پزشکی است که با چالشهایی روبهرو شده است. یکی از اشکالات عمده به این شیوۀ نگاهداشت بدن -که جسم بیمار صعبالعلاج را با هدف درمان در آینده، برای سالها در حالت انجماد (۱۹۶-) حفظ میکند و ادعا دارد که در شرایطی خاص، آن را از انجماد بیرون میآورد- این است که سرمازیستی مفهوم مرگ را تغییر داده و در کار خداوند دخالت میکند. از طرفی تبیین و تحلیل مسئله مرگ از دغدغههای همیشگی برخی فیلسوفان از جمله ملاصدرا بوده است که سعی نموده از منظر فلسفی آن را تبیین کند. این مقاله میکوشد با توجه به مبانی فلسفی ملاصدرا همچون حرکت جوهری و رابطه نفس و بدن، چگونگی و چرایی مرگ را از منظر او بکاود و اشکال به سرمازیستی را بررسی نماید. در این مطالعه توصیفی و تحلیلی سعی شده تا با بررسی مفهوم مرگ طبیعی از دیدگاه پزشکی نوین و مقایسه آن با دیدگاه ملاصدرا در باب مرگ، به این نتیجه برسیم که آنچه ملاصدرا در توصیف لحظه مرگ بیان میکند، مربوط به زمان بی نیازی نفس از بدن در حرکت استکمالی است که زماناً و مکاناً برای انسان مجهول است؛ چراکه استغنای نفس از بدن قابل رؤیت و اثبات نیست. بنابراین، نمیتوان ادعا کرد که در فناوری سرمازیستی، دانشمندان در پی انکار و تغییر عنوان مرگ و دخالت در کار خداوند هستند.
مسئله سرمازیستی از مسائل نوپدید کاربرد علم فیزیک در پزشکی است که با چالشهایی روبهرو شده است. یکی از اشکالات عمده به این شیوۀ نگاهداشت بدن -که جسم بیمار صعبالعلاج را با هدف درمان در آینده، برای سالها در حالت انجماد (۱۹۶-) حفظ میکند و ادعا دارد که در شرایطی خاص، آن را از انجماد بیرون میآورد- این است که سرمازیستی مفهوم مرگ را تغییر داده و در کار خداوند دخالت میکند. از طرفی تبیین و تحلیل مسئله مرگ از دغدغههای همیشگی برخی فیلسوفان از جمله ملاصدرا بوده است که سعی نموده از منظر فلسفی آن را تبیین کند. این مقاله میکوشد با توجه به مبانی فلسفی ملاصدرا همچون حرکت جوهری و رابطه نفس و بدن، چگونگی و چرایی مرگ را از منظر او بکاود و اشکال به سرمازیستی را بررسی نماید. در این مطالعه توصیفی و تحلیلی سعی شده تا با بررسی مفهوم مرگ طبیعی از دیدگاه پزشکی نوین و مقایسه آن با دیدگاه ملاصدرا در باب مرگ، به این نتیجه برسیم که آنچه ملاصدرا در توصیف لحظه مرگ بیان میکند، مربوط به زمان بی نیازی نفس از بدن در حرکت استکمالی است که زماناً و مکاناً برای انسان مجهول است؛ چراکه استغنای نفس از بدن قابل رؤیت و اثبات نیست. بنابراین، نمیتوان ادعا کرد که در فناوری سرمازیستی، دانشمندان در پی انکار و تغییر عنوان مرگ و دخالت در کار خداوند هستند.
فلسفه ملاصدرا
سید رضا حسینی لواسانی؛ محمد سعیدی مهر؛ رضا اکبریان؛ کاوس روحی برندق
چکیده
بهدلیل میل به جاودانگی داشتن انسان، مسئلۀ مرگ همواره برایش اهمیت داشته است. ملاصدرا، پایهگذار حکمت متعالیه، با ذکر تعریف فیلسوفان قبلی، مرگ را جدا شدن روح از بدن مادی میداند و آن را به مرگ طبیعی و اخترامی تقسیم میکند. این مقاله بر آن است تا چیستی مرگ، انواع مرگ و علت هر کدام را از نظر ملاصدرا بررسی کند و با توجه به اهمیت جایگاه ...
بیشتر
بهدلیل میل به جاودانگی داشتن انسان، مسئلۀ مرگ همواره برایش اهمیت داشته است. ملاصدرا، پایهگذار حکمت متعالیه، با ذکر تعریف فیلسوفان قبلی، مرگ را جدا شدن روح از بدن مادی میداند و آن را به مرگ طبیعی و اخترامی تقسیم میکند. این مقاله بر آن است تا چیستی مرگ، انواع مرگ و علت هر کدام را از نظر ملاصدرا بررسی کند و با توجه به اهمیت جایگاه آموزههای اسلامی و قرآنی در فلسفۀ اسلامی، ریشههای قرآنی برخی از این موضوعات را مورد تجزیه و تحلیل قرار دهد. همچنین نقدهایی بر تقسیم ملاصدرا از مرگ به اخترامی و طبیعی ارائه شده که از میان آنها میتوان به عدم ارائۀ ملاکی فلسفی برای وجود مرگ اخترامی و عدم وجود مرزی مشخص میان مرگ طبیعی و مرگ اخترامی اشاره کرد.
فلسفه ملاصدرا
سعدی صفاری؛ رضا رسولی شربیانی؛ مرضیه اخلاقی
دوره 5، شماره 2 ، خرداد 1396، ، صفحه 111-124
چکیده
مسئلة رابطه و تاثیر مرگ و جاودانگی بر معنای زندگی در آثار متفکرانی چون تولستوی و ملاصدرا بهعنوان یکی از مسائل بنیادی مورد توجه بوده است. تولستوی که زمانی احساس پوچی میکرد، تصمیم گرفت راه حلی بیابد. او پس از سفرهای متعدد و مطالعة علوم مختلف و بهویژه کنکاش در زندگی و احوالات گروههای مختلفی از مردم، اعم از پوچگرایان و کسانی که ...
بیشتر
مسئلة رابطه و تاثیر مرگ و جاودانگی بر معنای زندگی در آثار متفکرانی چون تولستوی و ملاصدرا بهعنوان یکی از مسائل بنیادی مورد توجه بوده است. تولستوی که زمانی احساس پوچی میکرد، تصمیم گرفت راه حلی بیابد. او پس از سفرهای متعدد و مطالعة علوم مختلف و بهویژه کنکاش در زندگی و احوالات گروههای مختلفی از مردم، اعم از پوچگرایان و کسانی که زندگی را معنادار میدانند، به این نتیجه رسید که لازمة معنادار بودن زندگی، جاودانه بودن انسان است وگرنه سعادت و بامعنا بودن زندگی توهم و خیالی بیش نخواهد بود. این نتیجه حاصل استقرا و مطالعه در زندگی مردم است نه حاصل یک نظام فلسفی نظاممند. در آن سو، ملاصدرا با توجه به نظام فلسفی خاص خود که بر اساس مبانی و اصول نظاممندی طراحی شده، اثبات میکند که انسان جسمانیة الحدوث و روحانیة البقا است و نفس و بدن رابطة اتحادی دارند. نفس انسان بهواسطة اتحاد با ادراکات و تأثیرپذیری از فضایل اخلاقی و انجام دستورات شریعت، سعه وجودی پیدا کرده و بهتدریج به تجرد، روحانیت و جاودانگی میرسد. هدف نهایی و حقیقی از زندگی انسان رسیدن به مبدأ هستی است و چون مبدأ هستی نهایت ندارد، پس انسان در صورتی میتواند در مسیر هدف و معنای زندگی گام بردارد که جاودانه باشد. بنابراین، با اثبات عالم برزخ و قیامت سیر انسان را بینهایت میداند. این تفسیر از زندگی و مرگ نهتنها ترسناک نیست و باعث پوچی نمیشود بلکه موجب پویایی، امید، آرامش و معناداری زندگی میگردد.
فلسفه ملاصدرا
علیرضا موفق؛ محمد حسین مهدوی نژاد؛ محمدرضا ضمیری
دوره 4، شماره 1 ، آذر 1394، ، صفحه 129-140
چکیده
حقیقت مرگ و معاد از مسائل بنیادین فلسفۀ صدرالمتألهین است. مرگ از نگاه او دارای سه ویژگی اصلی است: اولین ویژگی مرگ، عدمینبودن آن است. این ویژگی با نگرشهای مادی که بر اساس آن مرگ پایان حیات، اتمام زحمات آدمی و در نتیجه سبب پوچبودن زندگی تلقی میشود، متفاوت است. با توجه به مشرب فلسفی صدرالمتألهین میتوان فهمید که این ویژگی هیچگاه ...
بیشتر
حقیقت مرگ و معاد از مسائل بنیادین فلسفۀ صدرالمتألهین است. مرگ از نگاه او دارای سه ویژگی اصلی است: اولین ویژگی مرگ، عدمینبودن آن است. این ویژگی با نگرشهای مادی که بر اساس آن مرگ پایان حیات، اتمام زحمات آدمی و در نتیجه سبب پوچبودن زندگی تلقی میشود، متفاوت است. با توجه به مشرب فلسفی صدرالمتألهین میتوان فهمید که این ویژگی هیچگاه از روی مصلحتجویی مطرح نشده است؛ بلکه نوعی تبیین واقعیت به شمار میآید. ویژگی دیگر مرگ از نگاه صدرایی امکانآفرینی آن برای زندگی دنیوی است که با لحاظ غایت در آن سوی نشئۀ دنیوی تحقق مییابد. از این رو دنیا از نظر وی و برخلاف نگاههای الحادی، هیچگاه ارزش غایتبودن را ندارد و تنها محلی برای دستیابی به غایتی برتر است. همچنین، مرگ از نظر صدرالمتألهین حتی سبب سکون و توقف نیست، بلکه ارمغانآور تکاملی است که از ارتقای معرفتی و وجودی شروع و تا وصول به کمال مطلق حق، استمرار مییابد. این سه عنصر نمای مرگ را نه تنها از صورتی دهشتزا و رعبآور خارج میکند، بلکه ارمغانآور معنا و ارزش برای زندگی است.