نوع مقاله : علمی- پژوهشی

نویسنده

دانشیار دانشگاه تهران

چکیده

در آیات متعدّدی از «قرآن کریم» اشاره شده که خداوند، آسمان­ها و زمین را در شش روز آفرید. در تفسیر این آیات، دربارة مقصود از شش روز و چگونگی آفرینش تدریجی آن­ها و تنافی آن با قدرت الهی، اختلاف نظر زیادی میان مفسرین رخ داده است. به باور ملاصدرا، مقصود آن است که طول عمر آسمان­ها و زمین، شش روز ربوبی است که هر روز آن معادل هزار سال است. وی نظریه خود را، که یکی از ابتکارات اوست، بر نظریة حرکت جوهری استوار ساخته است. این مقاله، ضمن یادآوری نظرات مفسّرین شیعه و اهل سنّت در این باب، به شرح سخن صدرالمتألهین پرداخته است

کلیدواژه‌ها

عنوان مقاله [English]

The Six-day Creation and the Theory of the Substantial Motion

نویسنده [English]

  • Zahra Mustafavi

چکیده [English]

It is alleged by several Quranic verses that the universe has been created by God in six days. In the exegeses of these verses, there are a number of different opinions about the meaning of “Six Days” and there are different explanations of the gradual creation of the universe and its inconsistency with the notion of divine omnipotence. According to Mullā Sadrā, “Six Days” means six “divine days” which is equal to 1000 mundane years. His idea about this issue, which is one of his innovations, is founded on the theory of the Substantial Motion. In this article, after reviewing Shiite and Sunni exegeses of aforesaid verses, I shall describe Mullā Sadrā’s idea about the issue.

کلیدواژه‌ها [English]

  • Creation
  • The Substantial Motion
  • The Six-day Creation
  • Mulla Sadra

مقدمه

در آیات متعدّدى از «قرآن کریم» این نکته آمده است که خداوند، در شش روز، آسمان‏ها و زمین و آنچه را میان آن­ها واقع شده، آفریده است. برای نمونه، می­فرماید: «إنَّ ربَّکـُمُ اللهُ الّذی خـَلَقَ السّماواتِ وَ الأرضَ فی سـِتّـةِ أیّام» (اعراف/ آیة 54). در آیة 3 سورة یونس، آیة 7 سورة هود، و آیة 4 سورة حدید نیز همین معنی ذکر شده است. در بعضی از آیات، علاوه بر آسمان­ها و زمین، آنچه میان آن­هاست اضافه شده، و فرموده است: «اللهُ الّذی خـَلَقَ السّماواتِ وَ الأرضَ وَ ما بَـینـَهُما فی سـِتّـةِ أیّام» (فرقان/ آیة 59). در آیة 4 سورة سجده، و آیة 38 سورة ق نیز همین مضمون تکرار شده است.

تفسیر این آیات از چند جهت مورد ابهام است و در میان شیعه و اهل سنّت، نظرات مختلفى برای حلّ ابهامات این آیات مطرح گردیده است. حتی در روایات منقول از ائمة اطهار(ع) نیز نکاتى وجود دارد که علماى شیعه، به دلیل آن نکات، تفاسیر مختلفى از آیات ارائه داده‏اند.

جنبه‏هاى گوناگون ابهام در تفسیر این آیات چنین است:

1) مقصود از شش روز چیست؟ آیا روزهاى معمولى مربوط به زمین ـ که اکنون به ‏وسیلة آن، سال و ماه را محاسبه مى‏کنیم ـ مقصود است؟ یا روزهایى غیر از این؟ روزهای معمولی در زمین، بر اساس هر بار طلوع خورشید یا فجر آغاز شده و با غروب یا مغرب خاتمه می­یابد. در بسیاری از موارد نیز روز به معنای شبانه­روز به کار می­رود و از ابتدا روز تا ابتدای روز بعد محاسبه می­گردد.

2) چگونه قبل از خلق آسمان‏ها و زمین، روزها اندازه‏گیرى شده است؟

3) خداوندى که قادر است همة آسمان‏ها و زمین را در یک لحظه بیافریند، چرا براى آفرینش آن­ها شش روز وقت گذاشت؟

1ـ تفاسیر آیات

مفسّرین، در بررسى و پاسخ به این پرسش‏ها نکاتی را توضیح داده­اند که در ادامه، به ترتیب بررسی می­شوند.

1ـ1ـ مقصود از شش روز چیست؟

الف) برخى از مفسرین معتقدند که مقصود، همان روزهاى زمینى متداول میان ماست. از علماى اهل سنّت، این عقیده به مجاهد نسبت داده شده است (طوسی، 1409، ج4: 421): «و قیل: إن هذه الستة أیام هی الأحد و الاثنین و الثلاثاء و الأربعاء و الخمیس و الجمعة، فاجتمع له الخلق فی یوم الجمعة، فلذلک سمیت جمعة ـ فی قول مجاهد». البته ذکر خواهد شد که ممکن است مجاهد، از جمله کسانی باشد که نظری بر خلاف این داشته­اند.

چند حدیث از امام صادق و باقر(ع) نیز در دست است که از متن آن­ها چنین پاسخی استفاده مى‏شود؛ البته شارحان شیعه، این نوع روایات را نیز همانند «قرآن کریم» تأویل کرده­اند:

1ـ عَبْداللَّهِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِاللَّهِ(ع) یَقُولُ‏: «إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ الْخَیْرَ یَوْمَ الْأَحَدِ وَ مَا کَانَ لِیَخْلُقَ الشَّرَّ قَبْلَ الْخَیْرِ وَ فِی یَوْمِ الْأَحَدِ وَ الْإِثْنَیْنِ خَلَقَ الْأَرَضِینَ وَ خَلَقَ أَقْوَاتَهَا فِی یَوْمِ الثّلَاثَاءِ وَ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ یَوْمَ الْأَرْبِعَاءِ وَ یَوْمَ الْخَمِیسِ وَ خَلَقَ أَقْوَاتَهَا یَوْمَ الْجُمُعَةِ، وَ ذَلِکَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ: «خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ»».

ترجمه: عبداللّه بن سنان گوید: شنیدم از امام صادق(ع) که فرمود: «همانا خداوند خیر و خوبى را در روز یک­شنبه آفرید و خدا چنان نبود که شرّ و بدى را پیش از خیر و خوبى بیافریند. و در روز یک­شنبه و دوشنبه، زمین­ها را آفرید و در روز سه‏شنبه، قوّت و روزى آن­ها را آفرید. و آسمان­ها را روز چهارشنبه و پنجشنبه آفرید، و قوت­ها را در روز جمعه خلق فرمود، و این است گفتار خداى عزّ و جلّ: «آفرید آسمان­ها و زمین و آنچه را در میان آن دو است در شش روز»» (کلینی، 1388، ج8: 145).

2ـ فِی رِوَایَةِ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ بْنِ بَزِیعٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَعْقُوبَ عَنْ شُعَیْبٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی عَبْدِاللَّهِ(ع) قَالَ: «قُلْتُ لَهُ: إِنَّ النَّاسَ یَرْوُونَ أَنَّ النَّبِیَّ(ص) مَا صَامَ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ تِسْعَةً و عِشْرِینَ یَوْماً أَکْثَرُ مِمَّا صَامَ ثَلَاثِینَ». قَالَ: «کَذَبُوا، مَا صَامَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) إِلَّا تَامّاً وَ لَا تَکُونُ الْفَرَائِضُ نَاقِصَةً. إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى خَلَقَ السَّنَةَ ثَلَاثَ مِائَةٍ وَ سِتِّینَ یَوْماً وَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ فَحَجَزَهَا مِنْ ثَلَاثِ مِائَةٍ وَ سِتِّینَ یَوْماً. فَالسَّنَةُ ثَلَاثُ مِائَةٍ وَ أَرْبَعَةٌ وَ خَمْسُونَ یَوْماً وَ شَهْرُ رَمَضَانَ ثَلَاثُونَ یَوْماً لِقَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ‏: «وَ لِتُکْمِلُوا الْعِدَّةَ»، وَ الْکَامِلُ تَامٌّ وَ شَوَّالٌ تِسْعَةٌ وَ عِشْرُونَ یَوْماً وَ ذُو الْقَعْدَةِ ثَلَاثُونَ یَوْماً لِقَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: «وَ واعَدْنا مُوسى‏ ثَلاثِینَ لَیْلَةً»، فَالشَّهْرُ هَکَذَا ثُمَّ هَکَذَا».

ترجمه: در روایت محمّد بن اسماعیل بن بزیع، از محمّد بن یعقوب، از شعیب، از پدرش، از امام صادق(ع) آمده است: به آن امام عرض کردم که «مردم چنین روایت می­کنند که روزه‏هاى بیست و نه روزة پیامبر(ص) در ماه رمضان، از روزه‏هاى سى روزه آن حضرت افزون بوده است». امام(ع) فرمود: «دروغ گفته‏اند. رسول خدا جز به نحو کامل و تمام روزه نگرفته است، و فرائض و واجبات ناقص نمی­شود؛ زیرا خداى تبارک و تعالى، سال را سیصد و شصت روز بیافرید، و آسمان­ها و زمین را در شش روز خلق کرد، و آنگاه سال را از دخول در این شمار بازداشت. بنابراین سال سیصد و پنجاه و چهار روز است، و ماه رمضان سى روز است؛ زیرا خداى عزّ و جلّ دربارة آن فرموده است: «وَ لِتُکْمِلُوا الْعِدَّةَ»، و کامل به معنى تمام است، و شوال بیست و نه روز، و ذی­القعده سى روز است؛ زیرا خداى عزّ و جلّ دربارة آن فرموده است: «وَ واعَدْنا مُوسى‏ ثَلاثِینَ لَیْلَةً». بنابراین ماه، گاهى‏ بیست و نه روز و گاهى سى روز است؛ یعنى یک ماه تمام است و یک ماه ناقص. ماه رمضان هیچ گاه ناقص نمی­شود، و شعبان هیچ گاه تمام نمی­گردد» (صدوق، 1404، ج2: 170).

این حدیث، از آن جهت که بیان می­کند ماه رمضان همواره سی روز است، به همراه تعداد دیگری از احادیث، مورد اختلاف میان فقهای شیعه بوده و بعد از شیخ مفید، معمولاً کسی آن را نپذیرفته است.

3ـ الصَّبَّاحِ بْنِ سَیَابَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ(ع) قَالَ: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ الشُّهُورَ اثْنَیْ عَشَرَ شَهْراً وَ هِیَ ثَلَاثُ مِائَةٍ وَ سِتُّونَ یَوْماً فَحَجَرَ مِنْهَا سِتَّةَ أَیَّامٍ خَلَقَ فِیهَا السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرَضِینَ، فَمِنْ ثَمَّ تَقَاصَرَتِ الشُّهُورُ».

ترجمه: صباح بن سیابه از امام پنجم(ع) نقل کرده است که فرمود: «خدا ماه­ها را دوازده ماه آفریده که سیصد و شصت روز باشد؛ ولى آن شش روزى که خداوند در آن‏ها، آسمان­ها و زمین را آفرید از آن بیرون شد، و از این رو، برخى ماه­ها کم شد» (صدوق، 1403، ج2: 486).

ب) برخى از مفسرین معتقدند که هر کدام از آن روزها معادل است با هزار سال؛ چنان‏که در آیه‏اى ‏فرموده است: «هر روز در نزد پروردگارت همانند هزار سال از آن سال­هایى است که شما مى‏شمارید» (حجّ/ آیة 47). این نظر از ضحاک نقل شده (طبری، 1415، ج12: 4) و ابن­جوزی معتقد است که همة مفسرین در این نظر متّفق­اند؛ و گفته است: «قال ابن عباس: مقدار کلّ یوم من تلک الأیام ألف سنة، و به قال کعب، و مجاهد، و الضّحّاک، و لا نعلم خلافا فی ذلک‏»؛ یعنی ابن­عباس گفته است: مقدار هر روز از آن ایام، هزار سال است؛ و این نظر را کعب و مجاهد و ضحّاک نیز گفته­اند و هیچ مخالفی در این باره نمی­شناسیم (ابن الجوزی، 1407، ج2: 127). بر اساس این نقل می­توان گفت که ممکن است نظریة اوّلی که شیخ طوسی به مجاهد نسبت داده، دقیق نباشد و مقصود مجاهد نیز ایام عادی نباشد.

ج) فخر رازى معتقد است که مقصود از شش روز، شش حال است که در هر حالى چیزى آفریده شده است. وی گفته است: «فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ إشارة إلى ستة أطوار، و الذی یدلّ علیه و یقرّره هو أنّ المراد من الأیام لا یمکن أن یکون هو المفهوم فی وضع اللغة، لأنّ الیوم عبارة فی اللغة عن زمان مکث الشمس فوق الأرض من الطلوع إلى الغروب، و قبل خلق السماوات لم یکن شمس و لا قمر. لکنّ الیوم یطلق و یُراد به الوقت؛ یقال: یوم یولد للملک ابن یکون سرور عظیم و یوم یموت فلان یکون حزن شدید، و إن اتّفقت الولادة أو الموت لیلا و لا یتعیّن ذلک و یدخل فی مراد العاقل لأنّه أراد بالیوم مجرّد الحین و الوقت. إذا علمت الحال من إضافة الیوم إلى الأفعال فافهم ما عند إطلاق الیوم فی قوله سِتَّةِ أَیَّام‏».

ترجمه: «در شش روز، اشاره به شش حالت است و آنچه دلیل بر آن است این­که محال است مقصود از ایام، همان معنایی باشد که از وضع زبان فهمیده می­شود؛ زیرا کلمة «روز» در زبان، عبارت است از قرار گرفتن خورشید بر بالای زمین از هنگام طلوع تا غروب، در حالی که قبل از آفرینش آسمان­ها، خورشید و ماهی نبوده است. اما «روز» اطلاق می­شود و مقصود از آن، وقت است. گویند: روزی که برای پادشاه پسری به دنیا آید، شادی عظیمی خواهد بود؛ و روزی که فلانی بمیرد، اندوهی شدید خواهد بود، گرچه ولادت و مرگ در هنگام شب رخ دهد و لازم نیست روز باشد. و چنین حالتی در مقصود عاقل داخل است؛ زیرا مقصود از روز، فقط هنگام و وقت است. چون وضعیت را دربارة اضافه شدن روز به افعال دانستی، پس درک کن آنچه را در اطلاق «روز» در کلام خداوند است که فرمود: شش روز» (رازی، بی­تا، ج28: 152).

1ـ2ـ چگونه پیش از خلقت آسمان­ها و زمین، «روز» اندازه­گیری شده است؟

الف) برخى گفته‏اند: مقصود آیه، مدّت خلق است که مساوى با مقدار شش روز است؛ نه آن­که در همان زمان که خلق صورت مى‏گرفته، روز و شب بوده است. شیخ طوسى و طبرسى، به این نظریه معتقد بوده­اند. شیخ طوسی گفته است: «انّما خلَقهما فی هذا المقدار من الزمان» (طوسی، 1409، ج5: 451)؛ و طبرسی نیز از او پیروی کرده است: «فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ أی فی مقدار ستة أیام من أیام الدنیا» (طبرسی، 1415، ج4: 652).

ب) برخى معتقدند که ملاک در ایام خلق آسمان‏ها و زمین، روزهایى است که از حرکت فلکِ اعلى پدید مى‏آید و آسمان‏هاى هفت­گانه و زمین در زیر آن قرار دارند، و بعد از آن خلق شده‏اند. این نظریه را فیض کاشانی چنین بیان کرده است: «إن قیل: انّ الأیام انّما تتقدّر و تتمایز بحرکة الفلک فکیف خلقت السماوات و الأرض فی الأیام المتمایزة قبل تمایزها؟! قلنا: مناط تمایز الأیام و تقدّرها انّما هو حرکة الفلک الأعلى دون السماوات السبع و المخلوق فی الأیام المتمایزة انّما هو السماوات السبع و الأرض و ما بینهما دون ما فوقهما و لا یلزم من ذلک خلاء؛ لتقدم الماء الذی خلق منه الجمیع على الجمیع».

ترجمه: «اگر گفته شود: ایام تنها به واسطة حرکت فلک اندازه­گیری شده و از یکدیگر متمایز می­شوند، پس چگونه آسمان­ها و زمین در روزهای متمایز، قبل از تمایز آن­ها از هم آفریده شده­اند، پاسخ دهیم: ملاک در تمایز ایام و اندازه­گیری آن­ها، حرکت فلک اعلی است؛ نه حرکت آسمان­های هفت­گانه. آنچه در ایام متمایز آفریده شده، همان آسمان­های هفت­گانه، و زمین است و آنچه میان آن­هاست؛ نه آنچه فوق آن­ها قرار دارد. لازمة این نظر آن نیست که خلأ پدید آید؛ زیرا آبی که همه چیز از آن آفریده شده، بر همه چیز مقدّم است»‏ (فیض کاشانی، 1416، ج2: 204).

1ـ3ـ چرا آفرینش الهی این مدّت طول کشیده است؟

خداوندى که قادر است همة آسمان‏ها و زمین را در یک لحظه خلق کند و طبق آیات الهى، فقط با یک کلمة «کُن» (باش)، هر آنچه را بخواهد مى‏آفریند (بقره/ آیة 117؛ آل عمران/ آیة 47؛ انعام/ آیة 73؛ غافر/ آیة 68)؛ چرا چنین مدّتى را براى خلق آن­ها صرف کرده است؟ در پاسخ به این اشکال، چندین نظریه مطرح شده که خلاصة پنج نظریه را ابن ‏جوزى نقل کرده است:

1) خداوند مى‏خواسته است هر روز کارى انجام دهد، تا ملائکه آن را بزرگ شمرند.

2) هر چه مقدمات لازم براى خلق آدم و بنى آدم بیشتر طول مى‏کشید، ملائکه بیشتر به اهمیّت او پى مى‏بردند.

3) خلق دفعى نشان دهندة قدرت الهى؛ و خلق تدریجى علامت حکمت الهى است. خداوند خواسته است حکمت خود را نشان دهد.

4) خداوند خواسته است به انسان‏ها بیاموزد که در کارها صبر و حوصله بهتر است تا تسرّع و عجله.

5) در خلق دفعى این شبهه وجود دارد که شاید اتّفاقى یا از روى طبع باشد؛ در صورتى که در خلق تدریجى مشخّص است که اختیار، مؤثّر مى‏باشد (ابن الجوزی، 1407، ج3: 144).

از امام رضا(ع) در پاسخ به مأمون نقل شده است که خداوند، براى آن­که به ملائکه نشان دهد، آسمان­ها و زمین را یکى یکى آفرید: «لیُظهِرَ للملائکةِ ما یَخلُقه منها شَیئاً بعد شیء» (طبرسی، 1386، ج2: 412). از امیرالمؤمنین(ع) نقل شده است که خداوند، براى آن­که مدارا را به اُمَناى خود بیاموزد، این کار را با سرعت انجام نداد و عجله نکرد: «جَعَل الأناةَ و المُداراةَ أمثالاً لاُمَنائِه» (طبرسی، 1386، ج1: 254).

در مقابل، از بلخى نقل شده است که به عقیدة وى، اصلاً خلق آسمان­ها و زمین در یک لحظه امکان نداشت، چنان­که جمع بین ضدّین ممکن نیست و حرکت بدون متحرّک امکان ندارد (طوسی، 1409، ج5: 336). اما شیخ طوسی در نقد کلام بلخی گفته است: «هذا الذی ذکره غیر صحیح؛ لأنّ خلق السماوات و الأرض خلق الجواهر و اختراعها، و الجواهر لا تختصّ بوقت دون وقت، فلا حال إلا و یصحّ اختراعها فیه ما لم یکن فیما لم یزل. و إنّما یصحّ ما ذکره فی الأعراض التی لا یصحّ علیها البقاء أو ما یستحیل جمعه للتضاد، فأمّا غیره فلا یصحّ ذلک فیه».

ترجمه: «این سخن صحیح نیست؛ زیرا آفرینش آسمان­ها و زمین عبارت است از خلق جواهر و ساختن آن­ها، و چون جواهر اختصاص به وقت خاصی ندارند، پس هیچ زمانی نیست مگر آن­که خلق جواهر در آن زمان ممکن است، به شرط آن­که در ازل نباشد. آنچه بلخی گفته، فقط دربارة اعراضی صحیح است که امکان بقاء ندارند و اعراضی که به دلیل تضاد، جمع آن­ها ممکن نیست؛ نه غیر آن­ها». مقصود شیخ طوسی آن است که اعراضی را که باقی نیستند نمی­توان در یک لحظه خلق کرد، به طوری که بعد از آن باقی بمانند؛ اما جواهر که امکان بقاء برای آن­ها فراهم است، ممکن است در یک لحظه خلق شده و پس از آن باقی بمانند.

اخوان الصفا نیز معتقد بوده­اند که امور جسمانی، مثل جسم مطلق، افلاک، اشکال فلکی، آسمان­ها و زمین به تدریج خلق می­شوند؛ زیرا زمانی طولانی می­گذرد تا اجسام لطیف، از غلیظ پیرایش شود، اشکال فلکی پدید آید، و اجرام ستارگان نورانی به گردی درآید، و عناصر چهارگانه از هم متمایز شود، و نظام عالم جسمانی تشکیل شود؛ و به همین جهت خداوند فرموده است که آسمان­ها و زمین را در شش روز آفریده است. و هر روزی نزد خداوند، همانند هزار سال از ایامی است که شما می­شمارید؛ ولی امور روحانی عقلانی، همانند عقل فعّال، نفس کلّی، هیولای اولی و صورت­های مجرد، با فرمان الهی «کُن»، بدون زمان و مکان و بدون هیولا و به صورت ناگهانی تحقّق می­یابند: «إنّ الأمور الطبیعیة أحدثت و أبدعت على تدریج مرّ الدهور و الأزمان، و ذلک أنّ الهیولى الکلّی، أعنی الجسم المطلق، قد أتى علیه دهر طویل إلى أن تمخّض و تمیّز اللطیف منه من الکثیف، و إلى أن قبل الأشکال الفلکیة الکریّة الشفّافة، و ترکّب بعضها فی جوف بعض، و إلى أن استدارت أجرام الکواکب النّیّرة، و رکزت مراکزها، و إلى أن تمیّزت الأرکان الأربعة، و ترتّبت مراتبها و انتظمت نظامها. و الدلیل على ذلک قوله تعالى: «خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ»؛ و قوله تعالى: «وَ إِنَّ یَوْماً عِنْدَ رَبِّکَ کَأَلْفِ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ». فأما الأمور الإلهیة الروحانیة فحدوثها دفعة واحدة مرتّبة منتظمة بلا زمان و لا مکان و لا هیولى ذات کیان، بل بقوله: «کُنْ فَیَکُونُ». و الأمور الروحانیة الإلهیة هی العقل الفعّال، و النفس الکلیة، و الهیولى الأولى، و الصّور المجرّدة» (اخوان الصفاء، 1412، ج3: 352).

2ـ دیدگاه صدرالمتألهین

ملاصدرا نیز معتقد است که خلق آسمان‏ها و زمین به صورت دفعى و آنى ممکن نیست، بلکه نیازمند زمان است. در توضیح کلام وى، چنین باید گفت که در بحث حرکت بیان گردیده است که تحقّق حرکت در یک مقوله بدین معناست که موجودی (مثلاً جسم) در کیفیّت خود (مثلاً رنگ) تغییر می­کند؛ یعنی برای آن جسم، حالتی پدید می­آید که در هر لحظه، دارای رنگی است که آن رنگ­ها، ممکن است به دلیل مشابهت یک نام داشته باشند؛ ولی شدّت و ضعف دارند و در نتیجه، ما تغییر رنگ را به صورت یک حرکت اشتدادی درک می­کنیم. در این صورت گفته می­شود که جسم، در مقولة کیف حرکت کرده است.

مقولاتى که حرکت در آن­ها واقع مى‏شود، داراى دو نوع فرد هستند: فرد آنى، و فرد زمانى. افراد آنى افرادى هستند که در یک لحظه تحقّق داشته و وجود آن­ها بالقوّه است؛ زیرا لحظه و «آن»، هرگز تحقّق بالفعل ندارد. لحظه، فقط یک موجود وهمی است و آنچه بالفعل در عالم خارج تحقق پیدا می­کند عبارت از زمان است که موجودی دارای امتداد است.

اما افراد زمانى به این صورت است که یک فرد از مقوله، در طول زمان تحقّق مى‏یابد. در طول مدّتى که یک فرد تحقّق دارد، تغییر را در آن مشاهده می­کنیم، ولی این تغییرات موجب نمی­شود که فرد دیگری به جای آن پدید آمده باشد. پس طول مدّتِ تحقّق، از جمله مشخّصات وجودىِ آن فرد محسوب مى‏شود. به تعبیری، یک فرد خاصّ با ماهیت مشخّص که هویّت شخصی آن دارای زمان مشخص است، تحقّق دارد.

در مقابل این نظریه که از سوی ملاصدرا ارائه شده، نظریة مشهور آن است که افراد متعدّد آنى از آن ماهیّت، به طور پی­درپی در حال تحقّق هستند و همین تحقّق افراد متعدّد، به معنای حرکت است.

در گذشته، فلاسفه معتقد بودند که حرکت، فقط در چهار مقولة کمیّت، کیفیّت، أین و متی واقع می­شود؛ اما ملاصدرا، با ادلّة متعدّدی اثبات کرد که علاوه بر این چهار مقوله، حرکت در طبیعت جسمانی نیز تحقّق دارد و نام آن را «حرکت جوهری» نامید. طبق حرکت جوهرى، جوهر جسمانىِ کلّ عالم جسمانی نیز در حال حرکت است و افراد زمان‏دار آن متحقّق مى‏شود. بنابراین، این قاعده مربوط به همة هستى و جوهر جهان مادّى مى‏باشد.

نحوة وجود افراد زمان‏دار به این صورت است که اجزاى آن با یکدیگر جمع نمى‏شوند. در هر لحظه، یک جزء ـ که در وهم ما، هویّت مستقل از بقیه اجزاء دارد ـ تحقّق یافته و در همان لحظه، یک جزء معدوم شده است؛ یعنى یک موجود زمان­دار، اجزایى بالقوه در طول زمان و مطابق انقسام­های زمان دارد که پی­درپی موجود مى‏شوند. در مقابل، گذشتگان معتقد بودند که آن اجزاء، بالفعل موجودند.

هنگامى مى‏توانیم بگوییم «فلان موجودِ زمان‏دار، خلق و موجود شد» که همة اجزاى آن یکى یکى موجود شده و معدوم شده باشند و آخرین جزء آن هم موجود شود. تا قبل از آن نمى‏توان گفت «فلان موجودِ زماندار موجود شده»؛ بلکه فقط مى‏توان آن را در حال پدید آمدن دانست. از آنجایى که کلّ جهان مادّى، یک موجودِ زمان­دار است که به مرور تحقّق مى‏یابد و تا هنگامى که همة اجزاى آن در طول زمان تحقّق نیابد، نمى‏توان آن را موجود و مخلوق نامید؛ پس خلق آن به صورت دفعى ممکن نیست، بلکه خلق آن تدریجى است و به مدّتِ وجود آن بستگى دارد. هر مقدار که وجود آن طول بکشد، حدوث و خلق آن نیز به همان مقدار طول مى‏کشد.

با این مقدمات، ملاصدرا معتقد است که این آیات، درصدد بیان این معنا نیستند که شش روز طول کشیده تا آسمان‏ها و زمین ساخته شوند و پس از ساختن آن­ها در طىّ شش روز، هزاران سال تا امروز ادامه پیدا کرده است؛ بلکه مقصود آیات چنین است که طول عمر آسمان‏ها و زمین، شش روز است (صدرالدین شیرازی، 1360ـ­الف: 88؛ همو، 1360ـ­ب: 92).

بنابراین، ملاصدرا در تفسیر این آیات، به یکی از سه سؤال گذشته پاسخ داده است؛ یعنی تنها به سؤال سوم پرداخته است که چرا خداوند آسمان­ها و زمین را در مدّت شش روز آفرید و در یک لحظه خلق نکرد.

اما دربارة سؤال نخست که مقصود از شش روز چه مدّتی است؟ وی معتقد است که هر روز عبارت از هزار سال است که مقصود، سال ربوبى است؛ در مقابل سال الهى که پنجاه هزار سال است. مقصود از شش روز، شش هزار سال است که زمان میان شروع آفرینش موجودات جسمانی یعنی خلق حضرت آدم(ع) و زمان حضرت خاتم(ص) است؛ چنان­که مورّخین برشمرده و منجّمین ضبط کرده­اند. از آنجا که تکمیل موجودات جسمانی با آفرینش حضرت رسول اکرم(ص) تکمیل می­گردد، خداوند انتهای خلق جسمانیات را تا آن زمان بیان کرده است (صدرالدین شیرازی، بی­تا: 45).

نتیجه­گیری

روشن است که چنین تفسیری دربارة طول زمان خلق آسمان­ها و زمین، مورد قبول علم امروز نیست؛ چنان­که این تصوّر که قبل از خلق حضرت آدم، آسمان و زمینی نبوده، و آغاز آفرینش آن­ها به دورة خلق حضرت آدم(ع) باز می­گردد، سخن درستی نیست. اما آنچه مهم است، تفسیرى است که صدرا از اصل آیات به دست داده است. به باور او، مقصود آن نیست که ابتدا خداوند در مدّت شش روز آسمان­ها و زمین را آفرید و آن­ها پس از آن باقی ماندند؛ بلکه مقصود آن است که طول مدت آفرینش آن­ها، از ابتدا تا انتهای بقا، شش روز است.

به هر حال، جناب فیض کاشانی به حقّ تذکّر داده است که این آیات، در شمار آیات متشابه «قرآن» هستند که درک آن بسیار مشکل بوده و فقط اهل «قرآن» از تفسیر آن خبر دارند (فیض کاشانی، 1416، ج2: 204).

 

  1. قرآن کریم.
  2. ابن الجوزی، عبدالرحمن بن على. (1407ق). زاد المسیر فى علم التفسیر. جلد 2و3. تحقیق محمد بن عبدالرحمن عبداللَّه. بیروت: دار الفکر.
  3. اخوان الصفا. (1412ق). رسائل اخوان الصفا و خلان الوفا. جلد 3. بیروت: دار الاسلامیة.
  4. رازى، فخرالدین محمد بن عمر. (بی­تا). التفسیر الکبیر. جلد 28. بیروت: دار احیاء التراث العربى.
  5. صدرالدین شیرازی، محمّد بن ابراهیم. (بی­تا). المظاهر الالهیّة. تحقیق سید جلال­الدین آشتیانی. مشهد: دانشگاه مشهد.
  6. همو. (1360ش­ـ­الف). اسرار الآیات. تصحیح محمّد خواجوی. تهران: انجمن حکمت و فلسفة.
  7. همو. (1360ش­ـ­ب). الشواهد الربوبیة فی المناهج السلوکیّة. تصحیح سید جلال­الدین آشتیانی. مشهد: مرکز نشر دانشگاهی.
  8. صدوق، محمّد بن علی. (1403ق). الخصال. جلد 2. تصحیح علی­اکبر غفاری. قم: جامعة مدرسین حوزة علمیة قم.
  9. همو. (1404ق). من لا یحضره الفقیه. جلد 2. تصحیح علی­اکبر غفاری. قم: جامعة مدرسین حوزة علمیة قم.

10. طبرسی، احمد بن علی. (1386ق). الاحتجاج. جلد 1و2. تحقیق سید محمّدباقر خراسانی. نجف: دار النعمان.

11. طبرسی، فضل بن حسن. (1415ق). مجمع البیان فی تفسیر القرآن. جلد 4. بیروت: مؤسسة الاعلمی للمطبوعات.

12. طبری، محمّد بن جریر. (1415ق). جامع البیان فی تأویل آی القرآن. جلد 12. تصحیح صدقی جمیل العطار. بیروت: دار الفکر.

13. طوسی، محمّد بن حسن. (1409ق). التبیان فی تفسیر القرآن. جلد 4و5. تحقیق احمد حبیب قصیر العاملی. بیروت: دار احیاء التراث العربی.

14. فیض کاشانی، محسن. (1416ق). تفسیر الصافی. جلد 2. تصحیح حسین اعلمی. تهران: مکتبة صدر.

15. کلینی، محمّد بن یعقوب. (1388ق). الکافی. جلد 8. تصحیح علی­اکبر غفاری. تهران: دار الکتب الاسلامیة.