نوع مقاله : علمی- پژوهشی
نویسنده
دانشجوی دکتری مدرسی معارف اسلامی، گرایش مبانی نظری اسلام، دانشگاه معارف اسلامی قم
چکیده
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
نویسنده [English]
Mullā Sadrā’s philosophical anthropology has been affected by his ontological principles. In Mullā Sadrā’s ontology, there are some essential principles such as principality of existence, unity of existence, simplicity of existence, evolution of existence, formalism, equality of existence and unity as well as equality of existence and attributes of perfection. These principles lead Mullā Sadrā to suggest a number of novel theories on philosophical anthropology, including the following ones: While being unique, soul contains all faculties; there is not any duality between mind and body; soul’s creation is corporeal and his survival is spiritual; human`s identity is from the soul and consequently would not be harmed with bodily changes; soul is the last stage of corporeality and the first one of spirituality; unity of self has various degrees; soul is equivalent to the attributes of perfection. Exploring the effect of Mullā Sadrā’s ontological principles on his philosophical anthropology will show that without taking attention to Mullā Sadrā’s ontological principles, his philosophical anthropology would be misunderstood.
کلیدواژهها [English]
مقدّمه
یکی از مباحث اساسی در حکمت متعالیه، بررسی مسائل مربوط به نفس است؛ به گونهای که بخش قابل توجّهی از این فلسفه را مبحث نفس به خود اختصاص داده است. ملاصدرا فیلسوفی است که دیدگاههای او در باب نفس، هنوز هم دیدگاههایی زنده محسوب میشوند و با تقریر جدیدی از آنها، میتوان در عرصة مباحث فلسفة ذهن معاصر، سخنهای جدیدی را مطرح ساخت.
فهم دقیق دیدگاههای صدرالمتألهین در خصوص نفس، در گروی توجّه دقیق به مبانی فلسفی اوست. به دست آوردن فهرست مبانی وجودشناختی ملاصدرا در مبحث نفس و چگونگی تأثیر آن مبانی بر نفسشناسی این فیلسوف، میتواند چشمانداز روشنی از مسائل نفسشناسی را به ارمغان آورد. این مطلب، زمینة پیگیری و پاسخ به این پرسش را فراهم میآورد که ملاصدرا، با استمداد از چه مبانی و قواعدی، به مطالعه و شناخت نفس مبادرت ورزیده است؟ پاسخ به این سؤال، با بهرهگیری از آثار اصلی این فیلسوف، به ویژه الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعة، الشواهد الربوبیة و المبدأ و المعاد، ممکن میباشد. به نظر میرسد ملاصدرا با تدوین اصول فلسفی قصد داشته است به گونهای بنای رفیع نفسشناختی خود را بر آنها استوار سازد که کمتر دستخوش تغییر قرار گیرد. هر چند پیدایش تمام این مبانی را نمیتوان به ملاصدرا نسبت داد؛ اما در اینکه این فیلسوف بزرگ، به شیوهای بدیع و دقیق به تدوین این اصول پرداخته، تردیدی وجود ندارد.
این نوشتار، با دوری جستن از اطناب، مبانی وجودشناختی ملاصدرا را استخراج کرده و سپس نحوة تأثیر هر کدام از مبانی و قواعد را بر نفسشناسی، با استفاده از کلمات خود ملاصدرا بررسی کرده است. نحوة چینش مطالب نیز به گونهای انتخاب شده که اصول و مبانی مهمتر در آغاز کلام قرار گیرد. قابل ذکر است که در این تحقیق، از روش توصیفی ـ تحلیلی بهره جستهایم.
1ـ مبانی نفسشناسی ملاصدرا
هر گاه ملاصدرا در آثار خود به بیان مباحث نفس پرداخته، به اصول و مقدماتی اشاره کرده است. در نگاه اول میتوان این اصول را تحت عنوان مبانی وجودشناختی فلسفة وی برشمرد. البته تمام این مبانی، تأثیر یکنواختی بر موضوع نفس ندارند؛ به گونهای که تأثیر برخی از این اصول در فهم مسائل نفس، از ضرورت منطقی بیشتری برخوردار است و اصولی نیز نقش کمتری در این خصوص دارند. مبانی مهمتر عبارتاند از: اصالت وجود، بساطت وجود، وحدت وجود، اشتداد وجود، صورت به عنوان ملاک شیئیت شیء، تساوق وجود و وحدت، تساوق وجود و صفات کمالی.
1ـ1ـ اصالت وجود
ملاصدرا معتقد به اصالت وجود است. بر اساس این اصل، وجود شیء همه چیز شیء است؛ به تعبیر دیگر، متن واقعیت، حقیقت و نیز آنچه به جعل بسیط از ناحیة جاعل صورت تحقّق به خود میگیرد، چیزی جز وجود نیست. بنابراین ماهیّت در جعل و تحقّق خود تابع وجود میباشد و امری اعتباری است که ذهن، آن را از نحوه و مراتب وجود حقیقی انتزاع میکند[i] (صدرالدین شیرازی، 1368، ج1: 38؛ همو، 1363: 9 به بعد).
مبنای «اصالت وجود»، بر سراسر تحلیلهای ملاصدرا پرتو افکنده و سیطره یافته است؛ به گونهای که میتوان گفت همة افکار اختصاصی ملاصدرا در فلسفة او، بر محور اصالت وجود است؛ یعنی همة آنها در شمار مسائلی است که از این اصل به دست میآیند. طبق این اصل، بازگشت همة اوصاف واقعی، همانند علم، به حقیقت وجود است.
یکی از دلایل اساسی ملاصدرا در اثبات اصالت وجود،[ii] به این صورت قابل بیان است که تحقّق هر چیزی به واسطة وجود است، ولی تحقّق وجود جز به خود وجود ممکن نیست؛ یعنی وجود متحقّق بالذات است و نیازی به عامل تحقّق ندارد. همان گونه که جسمی به خاطر رنگ سفیدی یا سیاهی، سفید یا سیاه است و خود سفیدی یا سیاهی، به سبب چیز دیگری نیست. اگر وجود در تحقّق خود بینیاز از غیر نباشد، دور باطل لازم میآید؛ زیرا اگر تحقّق حقیقت وجود خود به خود نباشد، باید از قِبل ماهیّت صورت پذیرد؛ در حالی که میدانیم ماهیات، در پرتو وجود تحقّق مییابند. بنابراین چارهای نیست جز اینکه گفته شود اصالت همة ماهیات به وجود است و اصالت وجود، خود ساخته است و به عامل اصالت نیازمند نیست (صدرالدین شیرازی، 1368، ج1: 38). حقیقت وجود مترتّب بر امری خارج از خود نیست.
1ـ2ـ بساطت وجود
اگر معنای اصالت وجود به درستی درک شود، دسترسی به کیفیت شمول و بساطت وجود آسان خواهد بود. ملاصدرا معتقد است وجود، حقیقتی بسیط است که در خارج، با همة اشخاص و خصوصیات خود تحقّق مییابد. توضیح آنکه مفهوم وجود، یک مفهوم کلّی است؛ اما حقیقت خارجی آن کلّی نیست. در عین حال، حقیقت وجود میان اشخاص وجود مشترک است و در همة افراد و حقایق، تحقّق و گسترش دارد (صدرالدین شیرازی، 1368، ج1: 50؛ همو، 1346: 7).
حقیقت وجود، در حدّ ذات خویش امری بسیط است که نه جنسی دارد و نه فصلی؛ و در تحقّق او، چه در خارج و چه در ذهن، نیازی به انضمام قیدی أعمّ از فصل یا جنس یا اعراض نیست (صدرالدین شیرازی، 1368، ج1: 37-38). اگر حقیقت وجود بسیط نباشد، شائبة ترکیب از دو حیثیت وجدان و فقدان یا وجود و عدم در وجود واجب به میان میآید (صدرالدین شیرازی، 1368، ج2: 371-372؛ همو، 1363: 47-48؛ جوادی آملی، 1372: 742 و 757).
1ـ3ـ وحدت وجود
آنچه ملاصدرا در باب وحدت وجود بیان کرده، به شکل زیر قابل ساماندهی است:
1. در عالم، نقص و کمال، شدّت و ضعف، تقدّم و تأخّر، غنا و فقر وجود دارد؛ و به تعبیر دیگر، وجود حقیقتی مشکّک است (صدرالدین شیرازی، 1368، ج1: 35).
2. هیچ یک از اینها، بدون ما به الاشتراک و ما به الامتیاز عینی تحقّق نمیپذیرد.
3. تشکیک در ماهیّات و مفاهیم راه ندارد و اگر در مورد ماهیتی از ماهیات، حالت تشکیکی ملاحظه شد، به واسطة اختلاف وجود افراد آن ماهیت، و به تبع وجود است (صدرالدین شیرازی، 1368، ج1: 427).
4. اعتقاد به حقایق متباین وجودی، با سه فرض مطرح شده ناسازگار است؛ زیرا در این صورت، وجه اشتراکی در کار نخواهد بود.
نتیجه: آن چیزی که همة این حقایق را میپذیرد، حقیقت وجود است.
بدین ترتیب، وجود حقیقتی واحد است که در همة اشخاص و خصوصیاتش سریان دارد و به تعبیر دیگر، حقیقت وجود در عین بساطت، میان اشخاص وجود مشترک است و در همة افراد و حقایق تحقّق و گسترش دارد (صدرالدین شیرازی، 1368، ج1: 50؛ همو، 1346: 7).
هنگامی که با نگاه خیالمحور به ظاهر جهان مینگریم، اشیاء را دارای هویّت مستقل و غیر مرتبط مییابیم؛ یعنی از نگاه ظاهری به جهان، جز کثرت حاصل نمیشود. ولی باطن عالم به گونة دیگری است؛ در پس این کثرت ظاهری، وحدت و یکپارچگی وجود دارد. آن وجودِ یکپارچه، حقیقت و باطن این جهان است و در هر جا، خود را به گونهای جلوه میدهد و جلوههای آن به صورت کثرتها و اشیای متفاوت مشاهده میشوند. نگاه وحدتبین ناشی است از محوریّت عقل در توجه به عالم.
البته ملاصدرا از نگاه وحدت تشکیکی به نگاه وحدت شخصی گذر کرده و در این نگاه، موجودات امکانی را ظهور حقیقت واحد، یعنی خداوند، در عالم قلمداد کرده است.
1ـ4ـ اشتداد وجود
بر اساس این اصل، موجودات متغیر در ذات خود اشتداد داشته و از حالت ضعف به شدت و کمال در حرکتاند (صدرالدین شیرازی، 1368، ج3: 324). به عبارت دیگر، یک موجود در هر «آن» در حال استکمال و اشتداد است. قابل ذکر است که اشتداد ـ و به تعبیر استاد مطهری، تکامل ـ جز با اصالت وجود قابل توجیه نیست (صدرالدین شیرازی، 1368، ج3: 84-86). در مراتب اشتدادی، ما به الاشتراک عین ما به الامتیاز است ولی در یک مرتبه، شدیدتر و کاملتر از مرتبة دیگر میباشد. به تعبیر دیگر، مرتبة شدید چیزی غیر از مرتبة ضعیف نیست با این تفاوت که کاملتر از آن است؛ یعنی همان است با امری که بر او افزوده شده است. روشن است که این اصل، با اصل تشکیک در حقیقت وجود تفاوت دارد و متفرّع بر آن است؛ ابتدا باید شدّت و ضعف در حقیقت وجود را پذیرفت و پس از آن، تبدیل مرتبة ضعیف به مرتبة شدید را بررسی کرد. بر اساس این اصل، ملاصدرا معتقد است که شیء واحد، در سیر استکمالی خود ممکن است جامع کمالات مختلف گردد و صلاحیت منشأیت برای انتزاع مفاهیم مختلف را پیدا کند. هر چه وجودی قویتر باشد، مفاهیم بیشتری از آن انتزاع خواهد شد (صدرالدین شیرازی، 1368، ج3: 325).
1ـ5ـ حرکت جوهری
ملاصدرا، بحث اشتداد وجودی را با تعبیر حرکت جوهری نیز مطرح کرده است. بنابراین لازم است به عبارتهای او در این باب نیز توجّه شود.
ملاصدرا، با تکیه بر براهین متعدّد ثابت کرد که وجودهای مادی، اساساً وجودهایی تدریجی هستند که در هر لحظه، وجودی تازه مییابند. در واقع، حرکت از عوارض تحلیلی وجود سیّال است؛ نه آنکه وصفی باشد که از بیرون به آن ضمیمه میگردد (صدرالدین شیرازی، 1368، ج3: 74). از نظر ملاصدرا، حقیقت وجود دارای دو مرتبه است: مرتبة وجود ثابت؛ و مرتبة وجود سیال. حرکت، نحوة وجود سیال و لازم لاینفک آن است (صدرالدین شیرازی، 1368، ج3: 61-64).
با توجه به آنچه گفته شد، نمیتوان بین حرکت و متحرّک تمایز قائل شد. به تعبیر دیگر، سیلان و ثبات، دو وصف تحلیلی برای وجود سیّال و ثابت میباشند. چنین اوصافی نیاز به موصوف عینی مستقل از وصف ندارند. بنابراین به نظر میرسد سئوال از اینکه در حرکت جوهری، خود شیء چه می شود، سؤالی برخاسته از نگرش اصالت ماهیتی است.
ملاصدرا، امکان حرکت تکاملی در افراد یک نوع را به گونهای که حتی از حدّ یک نوع عبور کرده و به حدّ نوع دیگر برسد ـ مثلاً جماد، حیوان شود و حیوان، انسان گردد ـ پذیرفته است. او، این امکان را در اسفار، بر مبنای امکان اشتداد در وجود؛ و در الشواهد الربوبیه، بر مبنای امکان اشتداد در جوهر مطرح کرده است.
ملاصدرا معتقد است تنها انسان به عنوان کون جامع، میتواند عوالم سهگانه (طبیعت، مثال، مجردات) را در سعة وجودی خود داشته باشد. وی تأکید کرده است که انسان میتواند با حرکت جوهری، همة عوالم و اکوان را طی کرده، از مرحلة جمادی به بالاترین مرحلة تجرّد دست یابد (صدرالدین شیرازی، 1368، ج9: 185-196؛ همو، 1346: 261-266).
به اعتقاد ملاصدرا، نفس با حرکت جوهری اشتدادی به استکمال جوهری و تجرّد میرسد (صدرالدین شیرازی، 1368، ج8: 34- 35). تعبیر ماهوی اشتداد وجود، حرکت جوهری است. جوهر، در جوهریت خود استحالة ذاتی را پذیرفته و اشتداد مییابد (صدرالدین شیرازی، 1368، ج9: 186).
1ـ6ـ صورت به عنوان ملاک شیئیت یک شیء
یکی از اصول بسیار مهمی که صدرالمتألهین در کتب خود به تفصیل به آن پرداخته، قاعدهای است که از آن با تعبیر «شیئیة الشیء بصورته» یاد میشود. ملاصدرا معتقد است که حقیقت هر مرکّبی، به صورت و فصل اخیر آن است (صدرالدین شیرازی، 1380: 497). در دیدگاه این حکیم، صورت بذاتها محتاج به ماده نیست و احتیاج صورت به ماده، به خصوصیت افراد آن بر میگردد، و نه به خود صورت (صدرالدین شیرازی، 1366، ج5: 371-372). همچنین صورت که فصل اخیر شیء است همان وجود است (صدرالدین شیرازی، 1368، ج1: 334).
1ـ7ـ تساوق وحدت و وجود
ملاصدرا بر این مطلب تأکید کرده که وحدت و وجود، در احکام مساوی و متلازم با یکدیگرند (صدرالدین شیرازی، 1368، ج2: 81-82). این بدان معناست که مفهوم وجود و وحدت مترادف نیستند؛ اما متساوقاند. وحدت به معنای عام آن وحدتی است که مساوق وجود است و هر موجودی دارای آن وحدت است (صدرالدین شیرازی، 1368، ج2: 91-92). بسیط حقیقی، حیثیت واحد دارد و تکثّر در آن فرض نمیشود. به تعبیر دیگر، وجود و وحدت دو مفهوم مغایری هستند که مصداق و حیثیت صدقشان یکی است؛ به این صورت که هر موجودی واحد است و هر واحدی موجود است؛ و به تعبیر دقیقتر، یعنی یک امر است که هم مصداق وجود و هم مصداق وحدت میباشد. البته تکثّر اعتباری منافی وحدت ذاتی نیست و هر جا وجود هست، وحدت هم هست و هر شیئی از آن جهت که وجود بسیط است، واحد است.
نتیجهای که از این سخن حاصل میشود چنین است که به اعتقاد ملاصدرا، هر جا وحدت حکمفرما باشد، وجود هم هست؛ و چون وجود درجات و مراتب دارد، پس وحدت هم عین وجود است و برخوردار از مراتب متعدّد است. به عبارت دیگر، اگر وجود حقیقتی اصیل و تشکیکی است، وحدت نیز به همان حیثیت، نه حیثیت دیگر، اصیل و مشکّک میباشد.
ممکن است اشکال شود: اینکه گفته میشود وجود یا واحد است یا کثیر، چگونه با اعتقاد به تساوق وحدت با وجود سازگار است. آیا در این صورت، تقسیم شیء به خود و قسیم خود پیش نخواهد آمد؟ در جواب این شبهه میتوان گفت که منظور از وحدت ـ که مساوق وجود است ـ وحدت مطلقه است؛ در حالی که وحدت مطرح شده در اشکال فوق، وحدت نسبی است. پس این دو قضیه در مقابل هم قرار ندارند؛ زیرا همان طور که گفته شد، در تساوق وجود با وحدت، نگاه به یک حیثیت است نه حیثیتهای متعدّد. بنابراین چیزی که با کثرت سنجیده میشود، واحد خاصّ است نه وحدت مطلقه؛ زیرا کثرت در مقابل وحدت نسبی مطرح است و آنچه در مقابل وحدت مطلق قرار دارد، عدم است نه کثرت (صدرالدین شیرازی، 1368، ج9: 188؛ جوادی آملی، 1364، درس132). بنابراین نباید میان وحدت اطلاقی ذاتی و حقیقی با وحدت ثانوی و اعتباری خلط کرد.
1ـ8ـ تساوق وجود و صفات کمالی
با توجه به اینکه وجود حقیقتی واحد، ذو مراتب و مشکّک است و اختلاف میان مراتب آن به کمال و نقص و شدّت و ضعف برمیگردد، ملاصدرا بر این باور است که اگر یک صفت کمال، در مرتبهای از مراتب وجود مشاهده شود، آن صفت در همة مراتب وجود سریان دارد؛ با این تفاوت که در مراتب برتر، قوّت بیشتر دارد و در مراتب پستتر، ضعیفتر میباشد. او، در مقام نتیجه از این سخن بیان کرده است که همة مراتب وجود، دارای علم، قدرت، شعور، حیات و دیگر صفات کمالی هستند (صدرالدین شیرازی، 1368، ج2: 235). همچنین ملاصدرا معتقد است که علم در واجب الوجود عین ذات اوست (صدرالدین شیرازی، 1368، ج6: 285)؛ همان گونه که تمام صفات الهی در ذات او واحدند و ذات او بالذات، واجد همة کمالات است و تمام کمالات، به طور یکجا در ذات یگانة او وجود دارند (صدرالدین شیرازی، 1368، ج6: 145).
2ـ تأثیر مبانی وجودشناختی صدرا در مبحث نفس
در این بخش، به نحوة تأثیر برخی مبانی فلسفی مؤسس حکمت متعالیه در نفسشناسی او اشاره مینماییم. مبانی فلسفی ملاصدرا، تأثیر بسزایی در مسائل نفسشناسی او داشته و گرهگشای حلّ بسیاری از مسائل آن بوده است. بحث نفس، همچون آینهای روشن، تصویر اصول و مبانی صدرایی را در خود منعکس کرده و اگر کسی قصد دارد آثار مبانی ِمبنایی ملاصدرا در مباحث فلسفی را بررسی کند، لازم است این عرصه را با موشکافی و دقّت از نظر بگذراند.
2ـ1ـ نحوة تأثیر نظریة «اصالت وجود» بر نفسشناسی ملاصدرا
این اصل سبب میشود که ملاصدرا، نفس را نیز مرتبهای از وجود بداند و علم به آن را اساس و کلید همة علمها قلمداد کند. وی بر این باور است که هر کس معرفت نفس ندارد، نفسش وجود ندارد (صدرالدین شیرازی، 1365: 7 و14). البته ملاصدرا ادراک حقیقت هستی را فقط از طریق مشاهدة حضوری نفس ممکن دانسته و معتقد است که این آگاهی، با استدلال از راه آثار و لوازم به دست نمیآید (صدرالدین شیرازی، 1380: 100). ملاصدرا، با توجه به اصل فوق، معتقد است که نفس انسانی سه جزء دارد که هر کدام نشئهای غیر از دیگری است. اولین جزء در جوهر این عالم؛ دومی در عالم برزخ؛ و سومی در عالم قدس جای دارد. مقصود ملاصدرا این است که نفس انسان، از چنان کمالات جوهری و تمامیّت وجودی برخوردار است که همة این خصوصیات را در عین وحدت و یگانگی داراست (صدرالدین شیرازی، 1368، ج8: 135). به عبارت دیگر، نفس در حقیقت یک نحوة وجودی دارد که در عوالم گوناگون سیر میکند و از یک عالَم به عالم دیگر در حرکت است و در هر عالم، آثار و خصوصیّاتی متناسب با آن از خود به جای میگذارد. روشن است که درک خصوصیّات نفس در مراحل مختلف و اجتماع آنها در یک موجود، جز با اعتقاد به اصالت وجود میسّر نخواهد بود. ملاصدرا در باب اهمیت وجودشناختی در فلسفة خود بر این باور است که مسئلة وجود، اساس قواعد حکمی و پایة مسائل الاهی است که آسیای علم توحید و معاد و حشر ارواح و بسیاری از آنچه او استنباط و استخراج کرده و دیگران به آن نرسیدهاند، بر مدار آن میچرخد. بدین ترتیب، هر کس به معرفت وجود جاهل باشد، جهل او به مسائل عمده و مهم سرایت خواهد کرد (صدرالدین شیرازی، 1363: 4)
2ـ2ـ نحوة تأثیر نظریة «بساطت وجود» بر نفسشناسی ملاصدرا
نفس ناطقة انسانی، به دلیل بساطت، جامع تمامی قوای ادراکی و تحریکی است؛ به این صورت که قوا، شئون و مراتب نفس هستند و خودِ نفس، فاعل مباشر و حقیقی افعال است، لیکن هر یک از افعال ادراکی یا تحریکی را با مرتبهای از مراتب خود انجام میدهد (صدرالدین شیرازی، 1368، ج8: 72). لذا در دیدگاه ملاصدرا نباید نفس را مجموعهای از قوای منعزل از یکدیگر لحاظ کرد که ارتباطی هم با یکدیگر دارند؛ بلکه نفس در عین وحدت و بساطت خود، جامع تمام کمالات قوای خود به نحو لفّ میباشد که هر جا اقتضا کند، نفس در قالب یک یا چند قوّه تجلّی میکند.
2ـ3ـ نحوة تأثیر نظریة «وحدت وجود» بر نفسشناسی ملاصدرا
بر اساس اعتقاد به اصل وحدت وجود، ملاصدرا در مباحث نفسشناسی، هر گونه دوگانگی فلسفی را در رابطة نفس و بدن طرد میکند. همچنین او رابطة نفس را با قوای آن به صورت انفکاک یافته در نظر نمیگیرد؛ بلکه نفس، به اعتقاد او، در همة قوای خود حضور دارد (صدرالدین شیرازی، 1368، ج8: 343).
ملاصدرا، هیچ منافاتی میان جسمانی بودن نفس و استعداد آن برای روحانی شدن به وسیلة کسب درجات عقلی مشاهده نمیکند. به اعتقاد او، تحوّلات نفس و سیر از جسمیّت به نبات و حیوان و انسان، در حکم تحوّل صورتهای مختلف شیء واحد است (صدرالدین شیرازی، 1368، ج8: 35). وی تحولات نفس را مدارج نفس نامیده است (صدرالدین شیرازی، 1368، ج8: 378).
ملاصدرا معتقد است که نفس، با حفظ وحدت شخصی و وجودی، مراتب مختلفی را سپری میکند. او این مراحل را به سه مرحلة کلّی قبل از عالم طبیعت، مرحلة طبیعت و تعلّق به بدن، و مرحلة پس از عالم طبیعت یعنی مرحلة مفارقت نفس از بدن تقسیم کرده است (صدرالدین شیرازی، 1368، ج8: 346). در دیدگاه این فیلسوف متأله، تبدّل وجودی نفس مستلزم انقلاب ماهیت نیست؛ زیرا یک وجود شخصی مراتب کمالی وجودی را طی میکند و به مراتب جدیدی از کمالات وجودی میرسد؛ به تعبیر دیگر، نفس وجود واحدی است که مراتب و نشئات گوناگونی را میپیماید (صدرالدین شیرازی، 1368، ج8: 368).[iii]
2ـ4ـ نحوة تأثیر نظریة «اشتداد وجود» بر نفسشناسی ملاصدرا
در فلسفة ملاصدرا، نفس از بدن حادث میشود و به اصطلاح، جسمانی الحدوث و روحانی البقاء است. مادّه، در تحولات جوهریِ خود، تدریجاً و اتصالاً رو به کمال میرود تا به سر حدّ تجرّد میرسد. میان مادی و مجرد دیواری نکشیدهاند و مرزی قرار ندادهاند. این جریان از نقص به کمال، یک جریان پیوسته است، نه گسسته؛ از نوع قطع و وصل و خلع و لبس نیست؛ از نوع اشتداد و استکمال مداوم و تلبّس مداوم است. به عقیدة ملاصدرا، این حقیقتی که امروز روح، فکر، اندیشه و عقل و معقول است، روزی نان بود، روزهای دیگر خون، نطفه، علقه، مضغه و ... بود (صدرالدین شیرازی، 1368، ج8: 347). نفس، از مرتبة عقل هیولانی تا رسیدن به مقام عقل بالفعل و عقل مستفاد بلکه تا عقل فعّال ـ که عقل بسیط است ـ در جریان میباشد. به اعتقاد ملاصدرا، حقیقت واحد ذو مراتب در شدّت و ضعف، وجود است و ما به الامتیاز عین ما به الاشتراک است. پس وجود، اشتداد و تضعّف و کمال و نقصان مییابد و شخص به حال خود باقی است (حسنزاده آملی، 1404: 138-139). ملاصدرا بر این باور است که انسان، با بقای وجود و شخصیت خود، تبدّل نشئات پیدا میکند و از مادة نخستین انسان که طین است تا خلق آخرش که غیر از خلق از طین و عالم عنصری اوست، سیر میکند (صدرالدین شیرازی، 1368، ج3: 324؛ حسنزاده آملی، 1404: 142).
ملاصدرا، بر خلاف فیلسوفانی چون ابنسینا، نفس انسان را ایستا و دارای فقط یک درجه از وجود نمیداند که بی حرکت و غیر قابل تغییر باشد؛ بلکه آن را دارای رشد و حرکتی در جوهر ذات خود میداند که روز به روز کاملتر میشود و بر اشتداد آن افزوده میگردد (صدرالدین شیرازی، 1368، ج8: 345). تطوّر و دگرگونیهای انسان در مراحل سهگانة طبع، نفس، و عقل صورت میپذیرد (صدرالدین شیرازی، 1368، ج8: 330؛ همو، 1346: 95).
بر اساس اصل اشتداد وجود، موت طبیعی نیز نزد ملاصدرا تفسیری متفاوت از دیگران پیدا میکند. به اعتقاد او، غایت هر یک از قوای نفس تبدیل شدن به قوّة برتر است تا ذات خود را کامل کند و مرتبة بالاتری از وجود را دارا شود. حدود این حرکت پیوسته، قوای نباتی، حیوانی و انسانی هستند که تبدیل هر یک به مرتبة بعدی، همان موت طبیعی اوست. انسان، موجود خاصی است که در پیدایش و ظهور نیازمند زمینة مادی است؛ اما در بقاء و دوام، مستقل از ماده و شرایط مادی است. نخست به صورت جسم ظاهر میشود و آنگاه از طریق تحوّل ذاتی درونی و طیّ تمامی این مراحل وجودی، در نهایت از تعلّق به ماده و قوّه آزاد میگردد و به جاودانگی دست مییابد (صدرالدین شیرازی، 1368، ج8: 347؛ همو، 1346: 152). از دید ملاصدرا، انتقال به نشئة اخروی همان تبدیل وجود مادون به وجود اعلی و اشرف است و موت طبیعی، مرتبة آخر نشئة اول است. این استکمال، به معنای سلب قوای مرتبة مادون نیست؛ بلکه در این احکام، کثرت و تفرقه کمتر شده و جمعیت و وحدت در او شدّت مییابد (صدرالدین شیرازی، 1368، ج9: 99). در نگاه کثرتبین، هیچ موجودی نمیتواند بدون قلب ماهیت با حرکت اشتدادی، از جمادی تا انسانی طیّ طریق کند (صدرالدین شیرازی، 1368، ج8: 368).
2ـ5ـ تأثیر اصل «حرکت جوهری» بر نفسشناسی ملاصدرا
در این باره میتوان به موارد متعدّدی اشاره کرد،[iv] که به دو مورد اساسیتر آن میپردازیم:
1ـ ملاصدرا، با تکیه بر نظریة حرکت جوهری (و دیگر مبانی فکری خود) به قاعدة «النفس جسمانیة الحدوث و روحانیة البقاء» (صدرالدین شیرازی، 1368، ج8: 347) نائل آمد. میتوان گفت که این اصل، یکی از کلیدیترین مؤلفههای نفسشناسی صدرایی است. بر اساس این قاعده، نفس موجودی است که محصول حرکت جوهری صورت نوعیه بدن است. به تعبیر دیگر، نفس در پیدایش و ظهور در نشئة دنیوی و طبیعی، نیازمند زمینة مادی است؛ اما در بقاء و دوام، مستقل از ماده و شرایط مادی است. تبیین نوین ملاصدرا از مسئلة حدوث نفس را میتوان از مهمترین نتایج اصل حرکت جوهری در نفسشناسی وی قلمداد کرد.
2ـ یکی دیگر از نتایج حرکت جوهری در حوزة نفسپژوهی صدرایی، اثبات برهانی معاد جسمانی است، که در نوع خود، از کارهای متمایز نظام فلسفی صدرایی میباشد؛ هر چند ممکن است که در انطباق با آیات قرآنی و روایات اسلامی، با انتقاداتی مواجه باشد. ملاصدرا در باب یازدهم از سفر نفس اسفار، اصول یازدهگانهای را به منظور اثبات معاد جسمانی طرح کرده که از جملة آن اصول، حرکت جوهری است (صدرالدین شیرازی، 1368، ج9: 185).
ماحصل دیدگاه ملاصدرا در این خصوص آن است که بدن اخروی، بدنی خواهد بود دارای شکل و ابعاد مثالی، و نه بدنی عنصری برخاسته از عناصر طبیعی. این بدن اخروی مثالی، تجسّم و تجلّی ویژگیهای نفس آدمی است که به تدریج، در طیّ مراحل رشد نفسانی انسان شکل گرفته است.
اهمیت نظریة ملاصدرا در این حوزه، نقش آن در اثبات تجرّد خیال است؛ طبق نظریة حرکت جوهری، یکی از فعلیتهای کسب شده ذو مراتب نفس، مرتبة تجرّد خیالی است.
2ـ6ـ نحوة تأثیر نظریة «شیئیت شیء به صورت اخیر (فصل اخیر) است» بر نفسشناسی ملاصدرا
در نظر ملاصدرا، نفس ناطقه صورت انسان است، و صورت متّحد با ماده است. از آنجا که شیئیت شیء به صورتش میباشد و صورت شیء تمام حقیقت شیء است، و تمام حقیقت نیز همان فصل اخیر است که واجد تمام حقایق مادون خویش است، پس صورت انسانی، همانند برزخی که جامع دو عالم است، آخرین مرتبة حقیقت و معنای جسمانیت و اولین مرتبة روحانیت است. لذا نفس باب خداوند است که به واسطة آن، انسان به عالم قدس و رحمت پا میگذارد (صدرالدین شیرازی، 1368، ج8: 330)؛ و بر همین اساس است که برخی آن را طراز عالم امر مینامند (صدرالدین شیرازی، 1375: 333). در نتیجه، بدن و قوای نفس چیزی جز مظاهر و آیات و نشانههای خود نفس نخواهند بود. پس بدن، مرتبة نازل نفس و نفس، مرتبة عالی و صاعد بدن است.
ماحصل این اصل آن است که بدن انسان، از اول عمر خود تا زمان مرگ مکرراً تغییر میکند و هر آنی، این بدن به مادّة متعیّن دیگری تبدیل میشود؛ ولی حقیقت و شیئیت این شخص تغییر نمیکند. با مشاهدة دوران پیری زید ـ که کودکی او را نیز درک کردهایم ـ حکم میکنیم که اینها یک شخصاند؛ با اینکه بین این دو بدن تفاوتهای عظیمی نهفته است. پس بدن ملاک حقیقت آن شخص نیست؛ بلکه ملاک حفظ حقیقت او، همان صورت و نفس اوست.
لازم به ذکر است که نفس، در اثر حرکت جوهری، کمالات را به نحو لُبس بعد از لُبس به دست میآورد و نه خلع و لُبس، تا انقلاب در ذات لازم آید. با این تفسیر، انسان در همة عوالم، از دنیا و برزخ تا قیامت، باقی است و با هر تعیّن مادیای مصاحب باشد، حقیقت آن تغییر نمیکند.
2ـ7ـ نحوة تأثیر نظریة «تساوق وجود و وحدت» در نفسشناسی ملاصدرا
با توجّه به اصل تساوق وجود و وحدت، نفس در هر مرحله از مراتب وجودی خود، دارای وحدت همان مرتبه میباشد. به اعتقاد ملاصدرا، بر اساس قاعدة «النفس فی وحدتها کل القوی»، خود نفس مُدرِک کلیات و جزئیات است، نه اینکه ادراک کلیات کار نفس قلمداد شود و جزئیات را قوهای از قوای نفس، مانند سامعه یا باصره و امثال آن، ادراک نماید. هدف ملاصدرا از بیان این سخن نشان دادن این مطلب است که اگر یک شیء درجات مختلفی داشته باشد، به وحدت آن آسیب نمیرسد (صدرالدین شیرازی، 1368، ج 5: 171 و 179).
ملاصدرا معتقد است که انسان، از نظر سیر وجودی میتواند به جایی برسد که کلّ حقایق عالَم را در بر گیرد و از همة آنچه در جهان هستی است آگاه گردد؛ به گونهای که انسان به صورت یک عالم عقلی درمیآید که موازی عالم محسوس است؛ یعنی آنچه در عالم محسوس وجود دارد، در این انسان عاقل به صورت وجود عقلی یافت میشود. پس وقتی نفس به این مرحله از کمال علمی رسید، تمام حقایق عالم را به اعتبار اتّحاد عالم و علم دارا میباشد؛ نه اینکه اینها به صورت کیفیات نفسانی برای نفس حاصل باشند (صدرالدین شیرازی، 1368، ج 5: 134-136).
فاعل تمام فعلهای حیوانی و انسانی در وجود انسان، نفس است. نفس مراتب صعود و نزول دارد و در یک آن میتواند هم به مراتب پایین نظر داشته باشد و هم به مراتب بالا؛ یعنی با عقل فعال ارتباط داشته باشد. دلیل این امر هم بساطت و سعة وجودی اوست. وقتی وجود نفس وسیع شد، وحدت آن هم گسترده میشود؛ یعنی در عین حال که واحد است، این درجات را هم پوشش میدهد. لذا دربارة فعل دیدن، شخص هم میتواند بگوید چشم من دید و هم میتواند بگوید خود من دیدم.
2ـ8ـ نحوة تأثیر نظریة «تساوق وجود و صفات کمالی» بر نفسشناسی ملاصدرا
ملاصدرا معتقد است که نفس انسانی از سنخ ملکوت است؛ و بر این اساس، دارای وحدت جمعی است؛ یعنی وحدتی که در عین وحدت و بساطت، جامع جمیع مقامات و مراتب جمادی، نباتی، حیوانی و عقلانی است. وحدت نفس، ظلّ وحدت الهی است. پس نفس در مرتبة ذات خویش هم عاقل و هم متخیّل و هم حساس و هم رشد و نمو دهندة بدن و محرّک او و هم طبیعت ساری در جسم است. به تعبیر دیگر، نفس با وحدت و بساطت خود، در جمیع مراتب و شئون جسمانی و روحانی خویش تجلّی میکند و خویشتن را در هر مرتبه و مقامی، بدان مرتبه و بدان صورت نشان میدهد (صدرالدین شیرازی، 1346: 227-228). به استناد این کلام میتوان گفت: نفس به اعتبار جامعیت نشئات و مقامات، با هر کدام از مراتب هستی، عین همان مرتبه است؛ مثلاً با لاهوتیان، لاهوتی و با جبروتیان، جبروتی و با ناسوتیان، ناسوتی است و هیچ مقام و مرتبهای، او را از مقام و مرتبة دیگری باز نخواهد داشت (صدرالدین شیرازی، 1346: 241).
با توجّه به قاعدة بساطت وجود، نفس انسان شایستة آن است که به درجه و مقامی برسد که تمام موجودات عالم (عِلوی و سِفلی و عقول و نفوس)، همگی اجزای ذات وی باشند و قوّت و قدرت وی در کلیّة موجودات سریان داشته باشد و وجود وی، غایت و نتیجة آفرینش عالم باشد (صدرالدین شیرازی، 1346: 245).
ملاصدرا، با ملاحظة قاعدة تساوق وجود و صفات کمالی از جمله علم، به این نتیجه دست یافت که وجود نفس ناطقه، در سیر تکاملی خود به جایی میرسد که با عقل فعّال متّحد میگردد و صور علمی کلیّة موجودات و نظام اتّم و خیر صادر از مبدأ عالم، همگی در ذات او نقش میبندد؛ و ذات او، در نتیجة اتّحاد با عقل فعّال، عالمی عقلی و جهانی علمی خواهد شد (صدرالدین شیرازی، 1346: 250).
ملاصدرا، از قاعدة مساوقت وجود و علم در تبیین علم نفس به ذات خود نیز بهره برده است. به اعتقاد او، علم نفس به ذات خود غیر از ذاتش نیست؛ زیرا اگر این علم با صورت معقول حاصل شود، باید کلّی باشد و بر کثیرین قابل حمل باشد، در حالی که نفس به ذات خود با «أنا» اشاره میکند و غیر از خود را با «هو» مورد اشاره قرار میدهد؛ هر چند آن چیز به او قائم باشد (صدرالدین شیرازی، 1346: 181).
نتیجهگیری
با مرور مطالب مطرح شده در این نوشتار، نتایج زیر قابل ارائه است:
بدون تردید، مبانی فلسفی ملاصدرا تأثیر بیبدیلی بر مباحث نفسشناسی او داشته است؛ به گونهای که بدون ملاحظة این قواعد، فهم دقیق نفسشناسی ملاصدرا حاصل نمیشود.
نفس در عین وحدت، موجودی ذو مراتب است که درک خصوصیات آن در مراتب مختلف و اجتماع آنها در یک موجود، جز با اعتقاد به اصالت وجود میسّر نخواهد بود.
نفس انسان، در عین حال که فاعل مباشر و حقیقی افعال ادراکی و تحریکی خویش است، به دلیل بساطت، جامع تمامی قوای ادراکی و تحریکی خود میباشد.
با توجّه به اصل وحدت وجود، هر گونه دوگانگی و انفکاک فلسفی میان نفس و بدن، و دوگانگی نفس با قوای آن نفی میگردد. به تعبیر دیگر، ملاصدرا نفس و بدن را «دوگانة یگانه» میداند. اصل وحدت، در سیر تکاملی نفس و گذر از عوالم حسّی تا عقلی نیز حکمفرماست.
بر اساس اصل اشتداد وجود، نفس آدمی پیوسته در حال صیرورت و دگرگونی است و اتّساع وجودی مییابد. انتهای این سیر و تحوّلِ ذاتیِ درونی، آزادی نفس از تعلّق به مادّه و قوّه و نیل به جاودانگی است. قابل ذکر است که در تمام این مراتب، علیرغم تغییرات اساسی بدنی، حقیقت انسان تغییر نمیکند؛ زیرا بر اساس این قاعده که شیئیت شیء به فصل اخیر آن است، ملاک حفظ حقیقت انسان، همان صورت و نفس اوست.
وجود مدارج و مراتب گوناگون در نفس، در تنافی با وحدت و یکپارچگی آن نیست؛ زیرا در حکمت متعالیه، وجود و وحدت مساوق هم هستند. به عبارت دیگر، نفس با وحدت و بساطت خود جامع جمیع مقامات و مراتب است و خویشتن را در هر مرتبه و منزلتی، به همان صورت متجلّی میسازد. این مهم ناشی است از مساوقت وجود و صفات کمالی.
در پایان باید اشاره کرد که شناخت نظرات یک اندیشمند در یک عرصه، بدون توجّه به ساختار شبکهای باورهای او، خصوصاً باورهای محوریتر، شناختی غیر دقیق است؛ و این مطلب، دربارة ملاصدرا، به عنوان یک فیلسوف مؤسس، از اهمیت بیشتری برخوردار است.
[i]- باید عنایت داشت که مقصود از اعتباری بودن ماهیت، این نیست که ماهیت فرآوردة اختیاری ذهن است و به محض عدم اعتبار ذهن، هیچ خبری از آن نیست؛ بلکه همان طور که در متن گفته شد، مفاهیمی که در فلسفه، در مقابل حقائق، اعتباری نامیده میشوند، چیزهایی هستند که هر چند مابهازاء و مصداق عینی ندارند، ولی دارای منشاء انتزاع خارجی هستند. به عبارت دیگر، ماهیّت، معرّف کمالات وجود است و کمالاتی را که بر پایة وجود تحقّق دارند نشان میدهد. البته ماهیت مربوط به وجود ناقص و مقیّد است، ولی به این معنی نیست که ماهیت عیناً امری عدمی است. پس رابطة ماهیت و وجود، رابطة کمال و کامل است. در حقیقت و واقعیت خارجی، هر دو یکی هستند؛ ولی در تحلیل عقل، کمال شیء بر شیء کامل استوار است و وجودش به تبع آن است؛ یعنی وجودی بالعرض دارد (صدرالدین شیرازی، 1368، ج2: 339).
[ii]- ملاصدرا، در رسالهای مربوط به مسئلة جعل، پانزده استدلال بر اصالت وجود در مقام جعل اقامه کرده است. اگر اصالت وجود در مقام جعل را با اصالت وجود در مقام تحقّق مرتبط بدانیم، آنگاه پانزده استدلال نیز بر اصالت وجود در مقام تحقّق خواهیم داشت.
[iii]- ملاصدرا، برای توضیح بیشتر این مطلب که شیء واحد میتواند در مراتب گوناگونی از وجود، موجود گردد، بحث را چنین مطرح کرده که آسمان ـ برای مثال ـ در خارج به وجود مادی و طبیعی موجود است. حال اگر شخصی آسمان را تخیّل کند یا مفهوم کلّی و عقلی آن را تعقّل نماید، وجود خیالی آسمان در مرتبة خیال او و وجود عقلی آسمان در ظرف تعقّل وی تحقّق خواهند یافت. این سه، هر کدام نحوهای از وجود آسمان است که میتوان آنها را به صورت حقیقی، نه مجازی، به آسمان نسبت داد (صدرالدین شیرازی، 1368، ج 8: 369).
[iv]- مواردی مانند شناخت حقیقت نفس: «و هاهنا سرّ شریف یعلم به جواز اشتداد الجوهر فی جوهریته و استکمال الحقیقة الانسانیة فی هویّته و ذاته» (صدرالدین شیرازی، 1368، ج8: 11)؛ تحوّل برخی براهین تجرد نفس (صدرالدین شیرازی، 1368، ج8: 260-268)؛ رابطة نفس و بدن (صدرالدین شیرازی، 1368، ج8: 325-330)؛ رابطة نفس و قوای آن، یعنی نظریة مشهور «النفس فی وحدتها کل القوی» (صدرالدین شیرازی، 1368، ج8: 221 و 234)؛ اتحاد عاقل و معقول و اتحاد نفس با عقل فعّال (صدرالدین شیرازی، 1368، ج3: 67-68 و 312)؛ تفسیر موت طبیعی و موت اخترامی (صدرالدین شیرازی، 1368، ج9: 52)؛ و ابطال تناسخ (صدرالدین شیرازی، 1368، ج9: 7).