Document Type : Research Article
Authors
Abstract
Keywords
مقدّمه
واژة «ذهن» بهکرّات در آثار فلاسفة مسلمان به کار رفته است؛ به گونهای که اگر موارد کاربرد این واژه را در آثار حکما شمارش کنیم، تعداد آن قابل توجّه خواهد بود. امّا مفهوم ذهن و حقیقت آن، تاکنون مورد مداقّة مستقل قرار نگرفته است؛ به طوری که میتوان گفت: «ذهن» از جمله مفاهیمی است که در عین وضوح و روشنی، معنای دقیقی آن معرفی نشده است؛ تنها ملاصدراست که در یکی از آثار خود، به طور صریح، به تعریف ذهن پرداخته؛ و ذهن را در یک عبارت مستقیم و با اندکی تبیین، تعریف کرده است. در فلسفههای معاصر مغرب زمین، از آنجا که «نفس» در معنای کلاسیک خود مورد شکّ قرار گرفته و «ذهن» جایگزین آن گردیده، مباحث زیادی دربارة ذهن وجود دارد؛ به گونهای که میتوان گفت: جایگاه مباحث نفس را اشغال کرده است. همین امر، لزوم توجّه به این مسئله را تشدید میکند و ضروری میسازد که معنی «ذهن»، با حفظ جایگاه نفس، در فلسفة اسلامی معلوم گردد.
تعریفی که ملاصدرا از «ذهن» ارائه کرده، در مبحث علم، و در بیان معانی مترادف با علم، و در عرض حدود سی تعریف دیگر از مفاهیم مترادف با علم، آورده شده است. به نظر میرسد که «ذهن»، از آن جهت که اشتراکاتی با «علم» دارد تعریف شده و احتمالاً اگر از ملاصدرا خواسته میشد که به طور جداگانه، و نه به تبع و طفیل مفهوم دیگری، ذهن را تعریف کند، تعریف جامعتری به دست میآمد که مفصّلتر بود و جوانب بیشتری را در نظر میگرفت؛ البته همین تعریف نیز قابل استفاده و راهگشاست و راهنمای خوبی در گرفتن نتیجه از نظرات ملاصدراست. این پژوهش، به روش تحلیل محتوا انجام گرفته و با تحلیل محتوا، به توصیف موضوع پرداخته شده است. پیش از این، کار چندانی دربارة ذهنشناسی انجام نشده؛ و عموماً «ذهن» را به عنوان مترادف «نفس» به کار بردهاند.
1ـ تعریف ذهن
صدرالمتألهین، «ذهن» را چنین تعریف کرده است: استعداد نفس بر اکتساب علومی که برای نفس حاصل نیستند. او، در مقام توضیح گفته است که خداوند، روح انسان را خالی از علم به اشیاء قرار داد و علیرغم اینکه او هیچ نمیداند، اما برای دانستن آمده است. پس نفس باید بر به دست آوردن این هدف و حصول علم توانا باشد؛ و ذهن، در واقع همین استعداد است.
سپس وی به ابزار حصول علم اشاره کرده و دربارة هر یک از گوش، چشم و فکر، قول خدای تعالی را بیان کرده و سپس توضیح داده است که وقتی این قوا و آلات، با هم هماهنگی و توافق کنند، روح جاهل، عالم میشود. در پایان نیز به عنوان نتیجه، دوباره ذهن را تعریف کرده است: استعداد نفس برای به دست آوردن معارف (صدرالدین شیرازی، 1363: 8 و137).
از توضیحات فوق، چند نکته دربارة ذهن به دست میآید:
اوّل اینکه ذهن، استعداد است. ملاصدرا، از دو واژة «استعداد» و «قوّه» برای ذهن استفاده کرده و بنابراین، منظور از قوّه همان استعداد است. شاید بتوان این استعداد را با امکان استعدادی یکی دانست؛ از نظر صدرا، امکان استعدادی، کیفیّت استعدادی است که قابل شدّت و ضعف میّباشد (صدرالدین شیرازی، 1981، ج1: 154). این امکان، بر خلاف سایر معانی امکان، از معانی عقلی انتزاعی نیست و تنها یک اعتبار نیست؛ پس ذهن یک امر حقیقی است و وجود خارجی دارد.
اگر قوّه و استعداد را در اینجا همان امکان استعدادی بدانیم، چنانکه در ادامه مؤیّدات دیگری بر این مطلب آورده میشود، برآیند آن التفات به این مطلب است که ذهن، ارتباط تنگاتنگی با مادّه دارد؛ یعنی علومی که قرار است توسّط نفس حاصل شوند، به واسطة ماده حاصلاند. ملاصدرا، در جای دیگری، برای ذهن و کسب علوم از عنوان «امکان استعدادی» استفاده کرده و گفته است: امور حاضر در ذهن، یا حضور ضروری (اولیات) دارند، و یا حصول امکانی استعدادی (صدرالدین شیرازی، 1363: 301).
دوم اینکه ارتباط تنگاتنگی بین ذهن و نفس حاصل است؛ چرا که ذهن، استعداد و قوّة نفس برای به دست آوردن علوم معرفی شده است؛ یعنی ذهن در اضافهای که به نفس دارد معنا مییابد. و به عبارتی، ذهن از شئون نفس است (جوادی آملی، 1375، ج1: 44).
نکتة دیگر اینکه ذهن، حیثیت ادراکی دارد؛ چون ذهن، قوّه و استعداد نفس برای اکتساب علوم است، که با ادراک و مراتب گوناگون آن حاصل میشود. از آنجا که میان نفس انسان و سایر نفوس موجودات، تفاوت در علم و ادراک وجود دارد، میتوان گفت ما به الامتیاز طبقات موجودات به همین استعداد باز میگردد.
بیشکّ، دانستن اینکه علم و ادراک چیست و شامل چه چیزهایی میشود و با چه مفاهیمی قرابت دارد، میتواند به عنوان گام مؤثّری در روشن شدن مفهوم و معنای ذهن باشد. دانستن راههای حصول علم از منظر ملاصدرا نیز ما را در رسیدن به مقصد کمک میکند. همچنین توجّه به نوع استفادة ملاصدرا از واژة «ذهن» در آثار گوناگون خود، در به دست آوردن حدود معنایی ذهن مفید است.
با بررسی کاربردهای «ذهن» در سایر کتب ملاصدرا، به دست میآید که واژة «ذهن»، با مفاهیم دیگری ارتباط معنایی دارد. گاهی وی بجای واژه «ذهن» از واژه دیگری استفاده کرده است؛ گاهی در متنی که راجع به مفهومی خاص است، بجای کلمة مورد بحث از واژة «ذهن» استفاده کرده؛ و گاهی نیز افعالی خاص را به ذهن نسبت داده یا با آن مقابل دانسته است. این مفاهیم و عبارات را میتوان در چند عنوان بیان کرد.
2ـ کاربرد واژه در آثار ملاصدرا
با بررسی کاربردهای «ذهن» در کتب ملاصدرا به دست میآید که واژة «ذهن»، با مفاهیم دیگری ارتباط معنایی دارد. گاهی صدرا بجای واژة «ذهن» از واژة دیگری استفاده کرده؛ گاهی در متنی که راجع به مفهوم خاصی بوده، بجای کلمه مورد بحث از واژة «ذهن» استفاده کرده؛ و گاهی نیز افعالی خاص به «ذهن» منسوب شده یا با آن مقابل شده است.
2ـ1ـ ذهن و عقل
یکی از واژگانی که همطراز با ذهن در عبارات ملاصدرا آورده شده، «عقل» است. ملاصدرا همانجا که به تعریف علم و معانی مترادف با آن پرداخته، معانی عقل را نیز با دستهبندی جالبی، در چند حوزة معنایی بیان کرده است.[i]
در برخی عبارات، ملاصدرا کاری را مشترکاً به عقل و ذهن نسبت داده است. مثلاً در عباراتی نظیر «فانّ العقل الصحیح و الذهن المستقیم لایأبی عن القسمین کلاهما» (صدرالدین شیرازی، بیتا: 76) به نظر میرسد که ذهن و عقل، با یک بار معنایی به کار رفتهاند، که منطبق با مفهوم فلسفی عقل است.
شبیه چنین عباراتی که ذهن و عقل همطراز هم به کار رفتهاند، در آثار ملاصدرا بسیار به چشم میخورد. وی در اسفار آورده است که: «فإنّ العقل الصافی و الذهن السلیم یحکم بأنّ التفاوت فی هذه المراتب الانسانی لیس بأمور عرضیة» (صدرالدین شیرازی، 1981، ج4: 273). در این نوع کاربردها، عقل در معنای فلسفی مدّ نظر است. برخی استعمالها بهگونهای است که ظاهراً ذهن در معنی عقل استعمال نشده؛ بلکه عقل به معنی ذهن به کار رفته است. در برخی عبارات که تقابل امور و اوصاف ذهنی و خارجی مدّ نظر است، میتوان این امر را به وضوح درک کرد که بجای واژة «ذهنی» از «عقلی» استفاده شده است. به نمونههای زیر نگاه کنید:
ـ «اذ الکون فی العقل ایضاً وجود عقلی کما أنّ الکون فی الخارج وجود خارجی» (صدرالدین شیرازی، 1981، ج1: 56).
ـ «فانّ الکلی ذاته فی العقل علی رأیهم یستحیل وقوعها فی الاعیان» (صدرالدین شیرازی، 1981، ج1: 28).
در این موارد، ساحت ادراکی و فعّال نفس لحاظ شده؛ و به نظر میرسد که معنی «عقل» در علمالنفس مورد نظر است که شامل عقل بالملکه و جهت استعدادی نفس است.
2ـ2ـ ذهن و تفکّر
ملاصدرا، در تعریف تفکّر گفته است: تفکّر، حرکت ذهن از مبادی به سمت نتایج است (صدرالدین شیرازی، 1363: 138). فکر، انتقال ذهن است از صور اشیائی که در ذهن هستند و علم نامیده میشوند به آنچه در ذهن حاضر نیست. این انتقال، تنها در صورتی رخ میدهد که علوم حاصل در ذهن، به ترتیب خاصی قرار گیرند. مراد از فکر، مجموع این دو انتقال است (صدرالدین شیرازی، 1363: 3). نمیتوان گفت که ذهن با فکر مترادف است، بلکه باید گفت فکر از افعال ذهن است؛ یعنی ذهنی و از محصولات وجهة استعدادی نفس است. «تذکّر» نیز به همین نحو، فعلی ذهنی است. ملاصدرا، در تعریف تذکّر گفته است: وقتی صورتی که در قوّة عاقله حفظ شده بود از بین رفت، ذهن به دنبال بازگرداندن آن (تذکّر) است.
2ـ3ـ ذهن و تصّورات و مفاهیم (وجود ذهنی)
در آثار ملاصدرا، یکی از شایعترین انتسابها به ذهن، انتساب صور اشیا به آن است. وی گفته است که طبق اتفاق اقوال حکما، بجز عدهای از متکلّمین، تمام اشیاء علاوه بر این نحوة وجود که آثار معروفی بر آن مترتب است، نحوة دیگری از وجود و ظهور دارند که از آن، به وجود ذهنی تعبیر میشود (صدرالدین شیرازی، 1387: 217). وجود ذهنی و ویژگیهای آن، از جمله مهمترین مباحث در فلسفة ملاصدراست. البته باید توجه داشت که وجود ذهنی، هممعنا با ذهن نیست؛ بلکه این دو متفاوت هستند.
ملاصدرا معتقد است که همة مفاهیم ذهنی کیفیات نفسانی هستند و محل آنها ذهن است؛ به طوری که ذهن میتواند از این کیفیات خالی شود (صدرالدین شیرازی، 1354: 297).
از این عبارت میتوان نکاتی را دریافت. مثلاً میتوان جوهریت ذهن را ـ که محلّ مفاهیم و تصورات ذهنی است ـ از اقوال ملاصدرا استنباط کرد. البته جوهریّت ذهن از آن جهت نیست که ذهن صرفاً یک استعداد است؛ بلکه ظاهراً از آن جهت میتوان ذهن را به نحو استقلالی مورد نظر قرار داد که وجه و جلوهای از نفس است که در آن، قابلیّت حصول علوم محقّق است و این قابلیت، بر فعلیّتهای خاصّی مبتنی است. در مباحث وجود ذهنی، از آنجا که معمولاً ذهن در مقابل عین قرار میگیرد، به نظر میرسد که از اعتبار کمتری نسبت به عین برخوردار است. در بسیاری از مواقع، امور ذهنی از آن جهت که واقعیت خارجی ندارند، نسبت به موجودات خارجی غیر اصیل محسوب میشوند. این در حالی است که اگر فاعل آن از قدرت برخوردار باشد، آثار آن نیز قوّی خواهند بود؛ همان طور که دربارة معجزات و کرامات اینگونه است. بیان قدرتمندی خلاقیّت نفس انسان، ضمن طرح مباحث معاد جسمانی و تبیین عالمی که بر پایة او ساخته خواهد شد، مؤیّد این مطلب است. اگر صور ذهنی به جهت قدرت فاعل ـ که نفس انسان است ـ قدرتمند شوند، آثاری قوی مانند امور خارجی دارند؛ مانند آنچه برای پیامبران رخ میدهد. اما علت ضعف وجود ذهنی از نظر صدرا، یا به دلیل ضعف ادراک نفس است؛ چرا که در بدن و مشغول به تربیت آن است؛ یا اینکه نوع ادراک نفس، ادراک ضعیفی است.[ii] بنابراین، وجود ذهنی با ذهن متفاوت است، اما در پرتو ذهن حاصل میشود؛ ذهن یک وجود حقیقی است؛ اما وجود ذهنی ظلّی است.
3ـ رابطة ذهن و نفس
ملاصدرا، همچون ابنسینا، در کنار اعتقاد به نفس انسان، برای سایر موجودات نیز به تحقّق نفس قائل است. تفاوت ملاصدرا با ابنسینا دربارة نفس، به نگاه یکپارچة ملاصدرا به نفس مربوط میشود. ملاصدرا اعتقاد دارد که نفس نباتی، کمکم تکامل یافته و به درجات بالاتر میرسد. از نظر او، درجة نفس انسان تا زمانی که در رحم مادر است، درجة نفس نباتی است. در واقع، جنین درجة طبیعت جمادی را طی کرده و نبات بالفعل و حیوان بالقوه شده است. از آن جهت به جنین حیوان بالقوه گفته میشود که حسّ و حرکت ارادی ندارد؛ اما به واسطة داشتن استعداد رسیدن به درجة حیوانی، از گیاهان متمایز میشود. وقتی که طفل از مادر متولّد میشود، به درجة نفس حیوانی میرسد. کودک، تا قبل از رسیدن به سنّ رشد و بلوغ جسمانی، در همان حدّ نفس حیوانی میماند و پس از آن، نفس حیوانی او به نفس ناطقه ـ یعنی نفسی که به وسیلة فکر و تأمّل در مسائل، قادر به ادراک کلیات است ـ مبدّل میگردد (صدرالدین شیرازی، 1360 : 338).
تفاوت عمده بین نفوس موجود در این عالم ـ اعمّ از بیجان و جاندار ـ شامل گیاهان، حیوانات و انسانها، در استعداد موجود در آنهاست؛ یعنی نقطة افتراق نفوس از یکدیگر، علیرغم اینکه در آغاز مشارکت دارند، وجود قوّهای است که قابلیتهای بیشتری را نسبت به دیگران دارد. اکنون روشن است که قوّة نفس، در انواع گوناگون خود، چه نقشی در فلسفة ملاصدرا دارد. ملاصدرا به این تفاوت استعدادها اشاره کرده است.
استعداد وصفی است که دربارة موجود خاصّی صدق میکند؛ پس موصوفی لازم دارد؛ یعنی استعداد، مستعدّ (حامل) میخواهد (طباطبایی، 1374: 16). در اینجا حامل استعداد اکتساب علوم، نفس است از جهتی که با بدن و مغز در ارتباط است. شاید همین که ملاصدرا در بیان توضیح ذهن، به آیاتی اشاره کرده که در آنها از اندام حسّی نام برده شده، مؤیّد این مطلب باشد. با توجه به اینکه امکان، از جهت ارتباط نفس با بدن برای نفس تحقّق مییابد، جایگاه بدن، مغز و مادّه بهتر قابل تبیین است.
از آنجا که استعداد و قوّه، امری واقعی است، ذهن نیز یک امر واقعی است. ملاصدرا، در بیان معانی امکان، به امکان استعدادی اشاره کرده و گفته است که امکان استعدادی، آمادگی و استعداد مادّه برای حصول صور و اعراض و کیفیت استعدادی است که شدّت و ضعف میپذیرد؛ و از معانی عقلیای نیست که مثل بقیه معانی امکان، حصول خارجی نداشته باشد (صدرالدین شیرازی، 1981، ج1: 154).
استعداد اکتساب علوم یا ذهن، یک نوع نسبت میان حاضر و آینده است. در مرحلة پیش از استعداد حاضر، فعلیّتی در درجة پایینتر از علوم برای نفس حاصل است؛ یعنی ذهن یک امر مشکّک است که هر مرتبة پایینتر، فعلیّتی است که استعدادی نو بر آن نهاده شده است. مؤیّد این مطلب آن است که در عبارات صدرالمتألهین، علاوه بر اینکه ذهن به عنوان استعداد یا قوّه مطرح است، همچنین به عنوان منبعی از داراییهای ادراکی نیز هست. به عنوان نمونه، در بحث معقولات و امکان دستیابی به آنها، صدرا گفته است که اشیای حاضر در ذهن، یا به گونة واجب و ضروری حاضرند؛ یا حصول امکانی استعدادی دارند. به قسم اول، اولیّات؛ و به قسم دوم، کسبیّات گویند (صدرالدین شیرازی، 1363: 301).
ملاصدرا، در باب عاقلیّت و معقولیّت، گاهی قوّه را بعید و گاهی قریب دانسته است؛ به طوری که وقتی شخص از محسوسات ـ که همة انسانها در دریافت آن مشترک هستند ـ بهره ببرد و با تجربه، قیاس و استقرا، عقل بالملکه را حاصل کند، آن استعداد حالش را نسبت به مراتب بعدی تغییر میدهد؛ یعنی رتبة استعدادش ارتقا یافته و نسبت به مرتبة بعد، استعداد قریب میشود (صدرالدین شیرازی، 1411، ج4: 297).[iii]
با تأمّل در تعریفی که ملاصدرا برای ذهن ارائه کرده و آن را استعداد نفس برای اکتساب علوم غیر حاصله معرفی کرده (صدرالدین شیرازی، 1363: 137)، کاملاً پیداست که ذهن، اخصّ از نفس است؛ چون ملاصدرا برای نفس دو نوع قوّة عالمه و عامله در نظر گرفته است؛ یعنی قوایی از نفس ادراکی هستند، و قوایی دیگر فعلی هستند؛ و ذهن با قوای ادراکی همخوان است. بنابراین، ذهن شأنی از شئون نفس است.
از نظر صدرا، نفس با تمام قوای خویش دارای وجود واحد و مراتبی است که هر مرتبة آن، منشأ انتزاع قوّهای خاص است. به هر حال، نفس اعمّ از ذهن است؛ چون ذهن حیثیت ادراکی دارد؛ حال آنکه نفس، جهات دیگری نیز دارد.
3ـ1ـ علم، ذهن و وجود ذهنی
از نظر ملاصدرا، علم حصولی و حضوری، هر دو نحوة وجود شیء هستند؛ چون مدرک چیزی جز همان نحوة وجود نیست. وجود نیز بر سه قسم تامّ، مکتفی و ناقص است. تامّ، عالم عقول محض و عبارت از صور مفارق و جدا از عالم ابعاد و اجرام و مواد است. وجود مکتفی عبارت است از عالم نفوس حیوانی، که همان صورتهای مثالی و اشباح مجرد میباشند. وجود ناقص نیز عالم صور قائم به مواد و متعلّق به آنهاست، که همان صور حسّی هستند. البته خود مواد جسمانی دگرگون شونده و تجدّد پذیر، به واسطة استغراق در عدمها و امکانات و تاریکیها، شایستگی معلوم بودن را ندارند. عوالم نیز سهگانهاند که هر کدام از آنها، بخشی از علم، به معنی صورت علمی، هستند (صدرالدین شیرازی، 1981، ج3: 5).
نگاه بدیع ملاصدرا به مسئلة علم ـ که مشکل معرفتشناسی را نیز حلّ میکند ـ آن است که از نظر وی، تمام عالم چیزی جز علم نیست. این علم را تامّ یا ناقص دانسته که هر چه نقصش بیشتر باشد، درجة معلومیّتش کمتر است. هر چیزی که وجودش قویتر باشد، آثارش نیز قویتر است؛ مثلاً اگر نیروی تعقّل در ما قویّ باشد، باعث آثار شگفتانگیز زیادی میشود؛ همان طور که در آخرت اینگونه است (صدرالدین شیرازی، 1363: 283).
این نگاه، جایگاه ذهن را بیش از پیش واضح میکند. ذهن نیز مرتبهای از وجود است؛ آنچه در عالم هست، درجات شدید و ضعیف علم است. تفاوت وجود ذهنی با وجود خارجی نیز تفاوت در فاعل است؛ فاعل یکی باری تعالی و فاعل دیگری نفس است. استعداد نفس بر ایجاد علم، همان ذهن است و صور ذهنی، اظلال علم هستند؛ و از اینجا معلوم میشود که ذهن و ذهنی با یکدیگر متفاوت هستند (جوادی آملی، 1375، ج4: 43).
از نظر ملاصدرا، ادراک و علم به یک معنا هستند و نمیتوان علمی را تصوّر کرد که خارج از اقسام چهارگانة ادراک ـ یعنی تعقل، تخیّل، توهّم و احساس ـ باشد (صدرالدین شیرازی، 1981، ج6: 258). شروع ادراک با احساس است. در هر یک از اینها، ذهن به فعلیّت میرسد و زمینهساز استعداد علوم دیگر میگردد.
3ـ2ـ ربط و نسبت ذهن با قوای ادراکی
چون محسوسات و متخیلات ـ اعمّ از محصولات قوة خیال و متخیّله ـ از جمله اموری هستند که نفس به واسطة آنها، از قوه به فعل سفر میکند، حاصل فعالیّت ذهن میباشند. به دست آوردن معقولات، تنها با مفروض گرفتن مجموعة علومی که پایة آنها پایینتر از علوم خاصّ انسانی است، قابل دستیابی هستند. این علوم پایه، محسوسات هستند که به ضمیمة برخی علوم حضوری ـ از قبیل وجدانیّاتی چون دریافت درد و لذّت ـ و نیز با برخی تصدیقات و تصوّرات اوّلی عقلی که مشترک بین همة انسانهاست، میتوانند زمینهساز اکتساب معقولات گردند. این زمینهسازیهای اکتساب معقولات را میتوان منطبق با درجات پایین عقل دانست، که تنها قوّه و استعداد عقل تحت عنوان عقل هیولانی و بالملکه نامیده میشوند. اتفاقاً به نظر میرسد با اوصافی که ملاصدرا از ذهن ارائه کرده و جهت استعداد نفس را در نظر گرفته و بر آن تأکید دارد (صدرالدین شیرازی، 1363: 137)، قوای نفس را تا جایی میتوان منطبق با ذهن دانست که قوّه و استعداد در آن باشد. وقتی قوّه و استعداد به فعلیّت رسید، دیگر ردّ پای ذهن یافت نمیشود؛ بلکه فعلیّتی را میتوان پیدا کرد که بنا بر قوّه و استعداد نفس، که ذهن خوانده میشود، بنا گردیده است.
احساس، تخیّل و تعقّل، به فعلیّت رسانندة استعداد نفس در کسب علوم؛ و به فعلیّت رسانندة ذهن هستند. اما در جریان دریافت معقولات، تا وقتی قوّه به فعلیّت میرسد، ذهن تصوّر پذیرست. بنابراین، قوای ادراکی نفس، همه ذهنی هستند.
3ـ3ـ رابطة ذهن و مغز
ملاصدرا، در برخی آثارش، نسبت مغز به انسان را مثل نسبت آسمان به عالم جسمانی دانسته و حتی طبقات آسمان را به منزلة شیارهای مغز در نظر گرفته است (صدرالدین شیرازی، 1352: 286). وی، ترتّب علّی و معلولی و تقدّم به شرافت و وجود را به ترتیب، از آن مغز، قلب، کبد و سایر اعضای بدن دانسته و تأکید کرده است که این تقدّم، در اصل برای ارواح نفسانی، حیوانی و طبیعی است (صدرالدین شیرازی، 1981، ج8: 144). تنها استعداد حصول قوّة نفسانی در مغز است (صدرالدین شیرازی، 1981، ج8: 205) و مغز، محلّ انطباع نیست. احتیاج نفس به مغز هم نیاز فاعل به ابزار است؛ همان طور که صاحب چشم ضعیف محتاج به عینک است، اما عینک مدرِک نیست و تنها ابزار ادراک است (صدرالدین شیرازی، 1981، ج8: 211).
در واقع، مغز زمینهساز ادراک است. به این ترتیب، تفاوت مغز و ذهن و شباهت آن دو به یکدیگر آشکار میشود؛ مغز، استعداد ادراک نیست، اما زمینة تحقّق ادراک را فراهم میکند. استعدادی بودن ذهن، پایهای از ماده برایش ترسیم میکند؛ مادهای که زمینهساز به فعلیّت رساندن استعدادهای نفس است. شباهت هر دو نیز در این است که ادراک، با حضور و تحقّق آن دو محقّق میشود. کارآیی مغز نیز به واسطة روح بخاری است که خود قشر نفس است و میتوان گفت بروز نفس در عالم ماده است.
4ـ تأثیرات ذهن
اگرچه ملاصدرا، به طور کلّی انجام هر کاری به واسطة تحریک اعضاء را مسبوق به ثبوت صور ذهنی مربوطه دانسته؛ اما علاوه بر آنکه تصوّرات ذهنی در افعال اختیاری نقش دارند، گاهی این تأثیر گذاری را بیواسطه نیز دانسته است. توضیح اینکه هر چند از نظر حکمای مسلمان، تصوّرات ذهنی و تخیّل در فرآیند انجام افعال اختیاری نقشآفرین هستند و به واسطة آنها، اراده و شوق و تحریک عضلات به وجود میآید؛ اما گاهی تصورات ذهنی بدون واسطه نیز باعث تغییراتی در خارج میشوند.
4ـ1ـ نحوة تأثیر ذهن بر خارج
از نظر صدرالمتألهین، ممکن است تصویرسازیهای ذهنی، به خلق در خارج بینجامد. وی، در این باره گفته است: افرادی که به جهان قدس و کرامت متّصل شده باشند، قوای آنها کامل است و لذا میتوانند اموری را در خارج ایجاد کنند؛ به طوری که بر آن امور موجود در خارج، آثاری نیز مترتّب باشد (صدرالدین شیرازی، 1981، ج8: 266). وی معتقد است که هر چه وجود قویتر و کاملتر باشد، آثار مترتّب بر آن بیشتر است؛ چون وجود به ذات خود، مبدأ و کانون اثر است. یک مفهوم، گونههای مختلفی از وجود و ظهورهای گوناگونی از طبیعت دارد که برخی از آنها قویتر از برخی دیگر هستند، و بر بعضی از آنها آثار و خواصی مترتب میشود که در دیگری یافت نمیشود. هر چند نفس موجودی ملکوتی است، صور و تصورات موجود در ذهن معمولاً ضعیف هستند؛ چون نفس تنزّل پیدا کرده است. اما بر خلاف معمول، برخی از نفوس در نیرو و شرافت به مرتبهای رسیدهاند که تصوّرات آنان، از حیث وجود و ظهور چنان قوی شده که وجود آن تصوّرات، جای وجود عینی و خارجی را میگیرد؛ به طوری که بیمار را شفا میدهند، و اشرار را بیمار میسازند، و عنصری را منقلب به عنصری دیگر میکنند تا جایی که غیر آتش را آتش میکنند، یا اجسامی را که افراد نوع انسان از حرکت دادن آنها عاجز هستند و نمیتوانند آن را حرکت دهند، به حرکت درمیآورند (صدرالدین شیرازی، 1360: 264). از نظر صدرا، اینها به واسطة یاری و تأییدات ملکوتی و طرب و سرور معنوی است. عارف، اموری را با همّت و ارادة خود و بدون هیچ وسیلهای در خارج انجام میدهد و از آنها نگهداری میکند؛ به طوری که اگر از آنها غفلت کند، معدوم میشوند (صدرالدین شیرازی، 1360: 264).
صدرالمتألهین، حدّ والای این آثار را به شخصیت افراد مرتبط دانسته؛ اما تأثیرات کمتر آن را برای همة افراد محقّق تلقّی کرده است.
در بحث تعریف ذهن گفته شد که ذهن از دیدگاه صدرالمتألهین، استعداد حصول تصوّرات و تصدیقاتی است که نفس آنها را به دست میآورد (صدرالدین شیرازی، 1363: 137). با توجّه به این تعریف و از آنجا که ذهن، استعداد حصول علوم است، از سنخ همان علم نیز هست. تصاویر ذهنی که دارای وجود ذهنی هستند، در ظلّ علم تحقّق مییابند و اصلاً وجود آنها تبعی است؛ اما نه به تبع جود خارجی، بلکه به تبع علم. میتوان گفت که تأثیر تصورات و تصدیقات ذهنی همان تأثیرات ذهن است و این قدرتمندی تصوّرات و تصدیقات، به واسطة شرافت یا قوّت وجودی برخی نفوسِ صاحب آن افعال است که میتواند عامل تغییرات مستقیم در خارج شود.
به طور کلّی، مواردی را که ملاصدرا از تأثیر مستقیم تصوّرات بر خارج ذکر کرده، میتوان در سه دسته جای داد:
1) قوّت متعارف تصورات و تصدیقات که شامل آثار مترتب بر برخی تصوّرات است و برای همه رخ میدهد که طیّ آن، این آثار به خارج سرایت میکنند؛ مثل تصویر ترشی یا تصور افتادن، که به ترتیب باعث لرزش پوست و افتادن در خارج میشوند (صدرالدین شیرازی، 1981، ج1: 275). این گونه تصوّرات در همة افراد وجود دارد و به طور مستقیم در خارج اثر میگذارد. نمونة دیگری که ملاصدرا مطرح کرده، طرح ساخت خانه یا شیء دیگری در خارج است. این نوع تصورات، سبب به حرکت افتادن نیروی فاعلی میشوند. میتوان گفت که طرح، نقشه یا غایت ذهنی فاعل ـ که خود محرّک اعضاء است ـ نیز در همة افراد قابل حصول است و واقعیّت خارجی از آن متأثر میشود.
2) بخش دیگری از تصورات که خارج را متاثر میکنند، تأثیرات نفوس شریف است که به سبب شدّت اتصال به مبادی بالاتر و شرافت و رفعت مقام و برتری وجودی، میتوانند خلاقیتهایی در عالم خارج داشته باشند و همان طور که واقعیات خارجی، آثار خارجی دارند، آنها نیز دارای آثاری خارجی بر تصوّرات ذهنی خود میباشند. مثلاً تصوّرات و اوهام شخص باعث شود که مریض شفا یابد یا فرد سالم مریض شود (صدرالدین شیرازی، 1360: 264). البته به نظر میرسد که علت این امور، تنها در شرافت نفس نیست؛ بلکه گاهی نیز نفس به دلیل ضعف برخی قوا و تکرار و تمرین در تقویت قوّهای خاص، ممکن است علیرغم شریف نبودن، به چنین اموری دست یابد؛ مانند اعمال برخی مرتاضان هندی که به حرکت دادن اشیاء یا ایجاد تغییراتی در آنها از دور میپردازند.
3) دستة دیگری از تصوّرات ذهنی که ملاصدرا اشاره کرده، شامل همان نمونههایی میشود که وی به تبع ابنسینا ذکر کرده و در آنها، تأثیرات برخی از نفوس پست میتواند باعث ضرر رساندن شود (صدرالدین شیرازی، 1981، ج6: 347).
4ـ2ـ تأثیر ذهن بر عوالم دیگر
مطابق با نظریة مختار ملاصدرا، به طور کلّی ساخت و کیفیّت عالم مثال در قوس صعود، مبتنی و بر پایة خیال است. از نظر او، قوّة خیال انسان این ویژگی را دارد که عالم دیگری بر پایة آن ساخته شود. اتفاقاً تنها این نظریه توانسته است اشکالات وارد بر معاد جسمانی را حلّ کند. نفس ناطقه، به اعتبار اکتساب اخلاق فاضله، در خود صوری را ایجاد میکند که آن صور، منشأ فعلیّت نفس و سبب خروج آن از قوّه به فعل میباشند (آشتیانی، 1360: 86). البته نمیتوان گفت که این امر از تأثیرات ذهن است؛ بلکه ذهن، از جمله عوامل مؤثّر در آن است؛ چون اکتساب علم و به طور کلّی ساحت ادراکی نفس، نقش تعیین کنندهای در ایجاد صور دارند. صدرا در این باره گفته است که مواد اشخاص اخروی و متعلّقات آن و آنچه به منزلة دانه برای درخت و نطفه برای حیوانات و هیولا برای امور عقلی است، عبارت از تصوّرات باطنی و تخیّلات نفسانی و اندیشه و تفکرات عقلی میباشد؛ چون سرای آخرت و هر چه در آن است، از جنس این دنیا و آنچه در آن است نیست (صدرالدین شیرازی، 1981، ج9: 295). به طور کلّی، همان طور که در این عالم، اوهام و تصورات باعث تغییراتی میشوند، در آن عالم نیز همانها تعیین کنندة جهانی هستند که با آن مواجه میشویم. بنابراین، در فلسفة اسلامی، شدیدترین تأثیرات ذهن را در ارتباط با عالم برزخ مییابیم؛ به گونهای که ملاصدرا، بهشت جسمانی را همان صور ادراکی میداند که قائم به نفس خیالی میباشند؛ به طوری که هر چه را شخص بخواهد و از آن لذت ببرد، فاعل و موجد قریبش همان نفس است. در حکمت متعالیه، نیروی خلّاق نفس در این دنیا نیز میتواند همین تأثیر را داشته باشد؛ اما به جهت وجود موانع و اشتغال نفس به تدبیر بدن، این قوّه ضعیف میشود.[iv]در واقع، قوّة خیال ـ که صدرا تجرّد آن را اثبات کرده و واسطه بین حوّاس ظاهری و عقل است ـ قابلیّت ایجاد عالمی دیگر را دارد؛ چرا که قوّة خیال، در وجود استقلال دارد و پس از بدن باقی خواهد ماند و نیاز آن به این بدن کائن فاسد مادی، تنها در آغاز و ابتدای تکوین است، نه در بقا (صدرالدین شیرازی، 1981، ج9: 219). از نظر او، بهشت جسمانی عبارت است از صور ادراکی قائم به نفس خیالی.[v] از این مطالب برداشت میشود که فعلیتهای ادراکی نفس، تأثیر مستقیمی در عوالم بعدی دارند و حتی آنها بر پایة این فعلیتها خلق میشوند. این مسئله میتواند تأثیر فوق العادة ذهن بر عوالم بعدی را نشان دهد؛ چرا که گفتیم، ذهن، یعنی استعداد ادراکی، بر پایة فعلیتهای گذشته است؛ اما با رفتن از این دنیا، دیگر استعداد جدیدی متصوّر نیست؛ بلکه همان فعلیّت به دست آمده، خود تعیین کنندة عوالم بعدی است.
4ـ3ـ نقش ذهن در پدیدة معجزه
ملاصدرا، در بعضی از کتابهای خود، مثل ابنسینا به بیان دلایلی پرداخته که باعث صدور خوارق عادات میشوند. وی، سه دلیل را ذکر کرده و از آن میان، یکی را مختصّ به پیامبران معرفی کرده، و آن دو دیگر را مشترک میان انبیاء و غیر آنها دانسته است.
دلیل اوّل، صفا و پاکیزگی نفس است. گوهر نفس از سنخ ملکوت است و ملکوتیان، علّت و سبب آن چیزهایی هستند که در جهان پدید میآید؛ و آنچه در زمین وجود دارد، تحت امر و فرمان ملکوتیان است. نفس، همچون شعله و پرتوی از ملکوت است و مانند آن، به میزان قدرت و توانی که دارد اثر گذار است. نخستین آثار نفس قوی، ابتدا در بدن خودش ظاهر میشود؛ چون تمام نیروها مسخّر و تحت تصرّف او قرار میگیرند و لذا، نیروی شهوت و خواست تحت فرمان او واقع میشوند. پس از آن، به گونهای میگردد که تمام عالم خاکی، حکم بدن او را پیدا میکند و نفوذ و فرمانروایی او به تمام عالم کون و فساد سرایت میکند. از همین جهت بود که آتش بر ابراهیم(ع) سرد شد؛ و دریا برای حضرت موسی(ع) شکافته شد؛ و پیامبر اکرم(ص) به تصرّف در افلاک پرداخت. هر یک از این معجزات، به دلیل اوصاف و درجات نفس این پیامبران رخ داده است (صدرالدین شیرازی، 1358: 114-115).
ملاصدرا، هر یک از این معجزات را موافق با شرایط و احوالات نفسانی هر یک از انبیا معرفی کرده است. به عنوان مثال، او گفته است که چون تندی خشم و زبانة آتش بر حضرت موسی(ع) چیره بود، استیلا بر دریا به وی داده شد تا دریاها را از هم بشکافد و این معجزه، در جهت ضدّ معجزة ابراهیم(ع) بود. قلب حضرت ابراهیم(ع) از آتش خشم صاف و پاک بود و لذا، آتش بر او سرد و سلام شد. و نیز چون پیامبر اکرم(ص) از نظر آفرینش، معتدلترین مزاج را داشت و از نظر اخلاق، کاملترین انسان بود، خداوند او را بر افلاک چیره کرد (صدرالدین شیرازی، 1358: 114-115). این خاصیّت گوهر نفس که موجب بروز آثار غریب و احوال عجیب است، اگر چه به طور معمول و متعارف نیست؛ اما با مقام بندگی همخوان است و قابل انتقال به غیر یا اکتساب نیست.
دلیل دوم بر خوارق عادات، قدرت عقل نظری است. بیشتر مردم، به حسب درجات و تنوع استعدادشان، در درک علوم متفاوت هستند؛ و به کسانی که به نهایت حدّ کمال رسیده، یا در رسیدن به حدّ کمال ناتوان هستند تقسیم میشوند. کسانی که به حدّ کمال رسیدهاند، به دو بخش کلّی تقسیم میشوند: نخست گروهی که در دریافت کمال، نیاز به تعلیم و آموزش بشری دارند؛ و دوم گروهی که از تعلیم و آموزش بشری بینیاز هستند. در گروه اول که به معلّم نیاز دارند، عدهای تند و سریع میآموزند؛ و عدهای به کندی میآموزند. افراد این دو دسته، مراتب نامحدودی دارند. اما گروهی که از تعلیم بینیاز هستند، دانش را با اشارهای از جانب علل عالی و اشرف درک میکنند (صدرالدین شیرازی، 1363: 473). با تقویت نیروی نظری نفس، برخی مراتب بالا و بالاتر قابل کسب است. در این بخش، ذهن مهمترین عامل تقسیم انسانها به گروههای متفاوت است. ذهن شفافتر و نورانیتر، به واسطة تقویت دانش قابل حصول میباشد.
یکی از دلایل صدور برخی خوارق عادات، داشتن استعداد بالا در حصول علم یا برخورداری از ذهن صاف است. ذهن، در مرتبة بالا، همچون آینهای میشود که تمام حقایق عالم را میتوان در آن رؤیت کرد. ملاصدرا، در این باره از تعبیر جام جهاننما بهره برده است. به این ترتیب، تأثیر ذهن بر خارج میتواند در مراتب بالای آن به صورت حصول خوارق عادات تحقّق یابد. ملاصدرا گفته است که در مقابل پیامبران، افرادی هستند که اصلاً درک نمیکنند و این، به سبب قساوت قلب و آلودگی طبیعی آنها و خاموشی قریحههای ایشان است (صدرالدین شیرازی، 1358: 116).
عامل سوم ایجاد و تحقّق خرق عادت، صورتسازیهای قوة متخیله است. ممکن است قوّة متخیله از اطاعت نفس سرپیچی کند، یا اینکه کاملاً از آن پیروی کند؛ و یا بین اطاعت از نفس و سرپیچی از آن مردّد باشد. صورت اوّل برای عوام رخ میدهد. صورت دوم آن گونه برای نبیّ روی میدهد که صور پیشآمدهای پنهان را آن چنانکه هست و بدون خطا درمییابد. با فعالیّت قوّة متخیله، شخص میتواند به دریافت مجموعهای از حقایق نایل شود.
هر سه عامل و سببی که برای ایجاد خرق عادت ذکر شد، همگی نزد پیامبران یافت میشوند. از نظر ملاصدرا، یکی از این سه عامل، یعنی مورد اول، امری اکتسابی نیست؛ بلکه موهبتی از جانب خداوند است و اصلاً بسته به اینکه شخص ذاتاً مناسب با این امر هست یا نه، موضوع متفاوت است. ذهن نبیّ کاملاً متفاوت با بقیة اذهان است و این تفاوت ذاتی، موهبت الهی است. اما مورد دوم و سوم را میتوان به صورت کسبی به دست آورد و به واسطة آنها، شخص بر دیدن حوادث مخفی یا اطلاع از آینده قادر میشود. اگر تشبّه به مبادی و علل اولیه برای نفس پدید آید، قدرت نفس بالا رفته و در نتیجه میتواند افعالی را انجام دهد که مبادی و علل اولیه انجام میدهند. تشبّه به مبادی، هم باید در جنبة علمی باشد و هم در جنبة عملی. چنانکه گفته شد، هر چه استعداد نفس برای کسب علوم فعلیّت بیشتری یابد، ذهن قادر خواهد بود تا علومیرا بدون واسطه نیز دریافت کند؛ اما گاهی اطلاع از غیب به واسطة صورتسازیهای متخیله است. از نظر ملاصدرا، این امر یا فطری، یا کسبی است. نحوة اکتساب نیز همان شیوهای است که صوفیان از آن استفاده میکنند. شخص میتواند با تقلیل خوراک، آشامیدنیها و خواب، و نیز مداومت بر شب زندهداری، نیروی شهوت را از بین ببرد و نیروهای چموشی را که ریشه در این قوای نفس دارند، به فرمان خود درآورد (صدرالدین شیرازی، 1358: 118).
4ـ4ـ نقش ذهن در دریافت لذّت و الم
لذّت هر قوّة نفسانی، در ادراک آن چیزهایی است که با آن قوّه سازگار و ملائم باشند؛ و درد آن در برخورد با آن چیزی است که ضدّ آن است (صدرالدین شیرازی، 1363: 586).
در حوزة لذات و آلام دنیایی نیز ـ که از نظر صدرا، غیر واقعی هستند ـ صورتهای ذهنی از دادههای حسّی هستند که برای درک لذّت و الم نفس نقشآفرینی میکنند؛ نه آن چیزهایی که خارج از انسان بوده و او را تحت تأثیر قرار میدهند. همان طور که ملاصدرا گفته، نفس انسان مرتباً از داخل و خارج متأثر میشود؛ اما آنچه لذّت و الم را ـ و به تبع آن، کراهت و اراده ـ میآفریند، همان صور ذهنی هستند؛ به طوری که حتی با از بین رفتن متعلّق خارجی آن، لذّت و الم ناشی از آنها باقی میماند (صدرالدین شیرازی، 1411، ج6: 239-240). گاهی تکرار یک فعل یا اصطلاحاً عادت خاصّی باعث میشود که اختلالاتی در دریافت لذّت و الم حاصل شود. یعنی این تأثیر نیز از عادات رفتاری یا تکرار اعمال فرد بر نحوة ادراک او پیدا میشود. نمونهای از این مورد را نیز ملاصدرا ذکر کرده است (صدرالدین شیرازی، 1411، ج6: 235). بنابراین، ادراک نفس همان طور که مؤثّر بر لذّت و الم است، به همان صورت متأثر از افعال و تکرار آن نیز میباشد و آن تأثیر گذاری، مجدّداً دریافت لذّت و الم را تحتالشعاع خویش قرار میدهد. به همین شکل، سلامتی و بیماری میتواند ادراکات نفس را متأثر کند و آن نیز بر دریافت لذّت و الم تأثیر گذارد؛ مثل وقتی که مزاج خاصّی بر نفس غلبه پیدا کرده باشد.
به این ترتیب، میتوان دربارة میزان تأثیر گذاری ذهن بر دریافت لذّت و الم گفت که متعلّق اصلی دردها و لذتها، تصاویر ذهنی خیالی و وهمی است که شخص از موضوع خارجی دارد. یعنی تصویرسازی ذهنی مبتنی بر سازگار بودن یک امر با ابعاد درونی انسان یا ابعاد حسّی او، سبب حقیقی است در اینکه انسان از چیزی لذّت ببرد یا دردمند شود. از طرفی، میزان به فعلیّت رسیدن قوهها و استعدادهای علم و مرتبة آنها، خود میتواند نوع تصویرسازی ذهنی یا ادراک لذتبخش بودن یا دردآور بودن را تحتالشعاع قرار دهد. آشنایی انسان با لذات معنوی باعث میشود که مقدار لذّت بردن او از لذّات حسی، در مقابل لذّات خیالی و لذات عقلی، کمتر شود. هر چه میزان بهرهمندی شخص از عقل بیشتر باشد، ادراک سازگاری یا کراهت او از امور، دستخوش تغییر میشود؛ تا جایی که حتی ممکن است امری که برای همه
[i]- حوزههایی که عقل در آنها معنایی متفاوت از یکدیگر دارند عبارتاند از: عقل در معنایی که عموم مردم آن را به کار میبرند؛ عقل نزد متکلمین؛ در علم اخلاق؛ مابعدالطبیعه؛ و علمالنفس. به طور خلاصه میتوان آنها را این گونه تعریف کرد:
عقل نزد عموم همان چیزی است که به حیله و تیزی در فهم امور دنیایی اطلاق میشود. عقل نزد متکلمان همان مبادی عقلی مشترک بین همگان است. عقل نزد فلاسفه، قوّة نفسانی است که به واسطة آن، یقین به مقدمات کلی صادق ضروری برای انسان حاصل میشود. عقل در اخلاق، جزئی از نفس است که به واسطة آن انسان بر اعتقادات یا رفتار خاصی در طول زمان مواظبت و توجّه میکند و امری ارادی است که باعث انجام مجموعهای از کارها یا اجتناب از برخی دیگر از کارها میشود. عقل در علمالنفس، بر چهار نحوة قوه، استعداد، کمال، و فوق کمال است که به ترتیب، عقل هیولانی، بالملکه، بالفعل و فعال خوانده میشوند. در عقل فعّال، صور موجودات بالفعل وجود داشته و نسبتش به ما، مثل خورشید به چشم است. عقل در علم الهی نیز جوهر مفارق از جسم و احوال جسمانی در ذات و صفات و افعال است.
با توجه به تعریفی که ملاصدرا از ذهن ارائه داده و عنصر مهم قوّه و استعداد در آن، بیش از هر امر دیگری به چشم میخورد، قطعاً عقل در مباحث علم الهی و الهیات بمعنیالاخص، که جوهر مجرد از هر جسم و جسمانی است، با تعریف ذهن از منظر ملاصدرا تطابق ندارد؛ اما در معانی دیگر قابل اطلاق است.
[ii]- «انما الحاصل عند النفس ههنا من المعلومات العقلیة هو نحو وجودها الضعیف الذهنی و انما ضعف وجودها الذی للنفس لضعف ادراک النفس اما لغمورها فی البدن و اما لضعف تحصیل النفس ایاها» (صدرالدین شیرازی، 1981، ج1: 128)
«ان الماهیات کلها وجودات خاصة و بقدر ظهور نور الوجود بکمالاته تظهر تلک الماهیات و لوازمها تارة فی الذهن واخری فی الخارج و قوة ذلک الظهور و ضعفه بحسب القرب من الحق الاول و البعد عنه و قلة الوسائط و کثرتها و صفاء الاستعداد و کدره» (صدرالدین شیرازی، 1981، ج1، 248).
[iii]- از نظر وی، نور عقلی که برای نفس به دست میآید، با افعال ارادی ـ اعم از فکری و ذهنی و طاعات ـ صورت میگیرد و تکرار ادراکات عقلی، باعث حصول عقل بالفعل است.
[iv]- البته همان طور که شارحان اسفار ـ به ویژه ذیل نظریة معاد جسمانی ملاصدرا اشاره کردهاند ـ این امر به معنی خیالی بودن و غیر حقیقی بودن معاد جسمانی نیست؛ بلکه قول به معاد جسمانی به معنی واقعی کلمه، بازگشت بدن عنصری به عالم آخرت، بدون هر گونه شائبة مجاز است و سرّ مطلب در آن است که حافظی وجود دارد که وحدت شخصیه جسم را حفظ میکند و گر نه، جسم از خود استقلالی ندارد؛ بلکه ظهور نفس است.
[v]- «الفرق بین الصور التی یراها و یکون علیها الإنسان فی البرزخ و التی یشاهدها و یکون علیها فی الجنة و النار عند القیامة الکبرى إنما یکون بالشدة و الضعف و الکمال و النقص إذ کل منها صور إدراکیة جزئیة غیر مادیة إلا أنها مشهودة فی عالم البرزخ بعین الخیال، و فی عالم الجنان بعین الحس؛ لکن عین الحس الأخروی لیس غیر عین الخیال» (صدرالدین شیرازی، 1981، ج9: 235).