زینب شکیبی؛ فهیمه خوشنویسان
چکیده
پلانتینگا از فیلسوفان فضیلتگرا و در معرفتشناسی دارای رویکرد وثاقتگرایی و برونگرایی است. در اعتمادگرایی مبتنی بر فضیلت به ویژگیهای فضیلتی و رذیلتی فاعل شناسا اعم از ویژگیها و استعداد قوای معرفتی برای مودی به صدق بودن باور تاکید شده است. پلانتینگا در معرفتشناسی عام نظریه ضمانت را در مکانیزم کارکرد صحیح قوا تقریر کرد و برای ...
بیشتر
پلانتینگا از فیلسوفان فضیلتگرا و در معرفتشناسی دارای رویکرد وثاقتگرایی و برونگرایی است. در اعتمادگرایی مبتنی بر فضیلت به ویژگیهای فضیلتی و رذیلتی فاعل شناسا اعم از ویژگیها و استعداد قوای معرفتی برای مودی به صدق بودن باور تاکید شده است. پلانتینگا در معرفتشناسی عام نظریه ضمانت را در مکانیزم کارکرد صحیح قوا تقریر کرد و برای ضمانت چهار شرط قرار داد که عبارت است از: صحت قوای معرفتی، صحت کار و محیط مناسب، هدف و برنامه. او در معرفتشناسی دینی انسانها را دارای حس الوهی میداند که در شرایط مناسب، حس خداشناسی فعلیتیافته باورهای دینی صادق تولید میکند. از نظر ملاصدرا قوای ادراکی و ویژگیهای فاعل شناسا در شکلگیری باور مؤثر هستند. ملاصدرا با شرط فضیلتمندی قوای ادراکی در مورد گزارههای دینی، قوای موجد باورهای دینی صادق را از سایر قوا متمایز میکند. او قوه قدسیه را در انسانهایی که دارای قوای ادراکی موهبتی هستند، با دو فرایند وحی و الهام، موجد باور صادق دینی میداند. خطاناپذیر دانستن باورهای صادق حاصل از قوه قدسیه و ذاتی دانستن قوای ادراک گزارههای دینی، گستردهبودن باورهای دینی صادق و تأثیر عوامل غیرمعرفتی مؤثر بر معرفت و نقش فضایل اخلاقی در معرفت از دلایل مشابهت دیدگاه ملاصدرا به پلانتینگا میباشد.
فلسفه ملاصدرا
زینب شکیبی
چکیده
در فلسفه مشائیان مسلمان، کندی و فارابی نگاهی نوافلاطونی به نحوه ارتباط نفس با بدن دارند و نحوه ارتباط مزبور را از سنخ رابطه صورت با ماده میپندارند ولی ابنسینا اگرچه در برخی مواضع این نوع نگاه به رابطه یاد شده را تأیید نموده است ولی با توجه به اینکه نفس ناطقه انسانی را محل دریافت معقولات کلی مجرّد میداند، از همین رو نفس را ذاتاً ...
بیشتر
در فلسفه مشائیان مسلمان، کندی و فارابی نگاهی نوافلاطونی به نحوه ارتباط نفس با بدن دارند و نحوه ارتباط مزبور را از سنخ رابطه صورت با ماده میپندارند ولی ابنسینا اگرچه در برخی مواضع این نوع نگاه به رابطه یاد شده را تأیید نموده است ولی با توجه به اینکه نفس ناطقه انسانی را محل دریافت معقولات کلی مجرّد میداند، از همین رو نفس را ذاتاً جوهری مجرد میپندارد و بر همین اساس نگاهش به نحوه ارتباط نفس با بدن آنستکه بدن نمیتوان محل برای نفس باشد و نفس در تشخصش وابسته به بدن بشود (آنچنانکه در خصوص صورت و ماده گفته میشود) بلکه بدن حداکثر میتواند ابزار و آلت برای تحقق برخی افعال نفس باشد. این دو نوع نگاه به نحوه تعامل نفس با بدن تا قبل از ملاصدرا پیرامون رابطه نفس با بدن در مشائیان مسلمان وجود دارد و البته غلبه با نگاه سینوی است. اما در حکمت متعالیه، مبتنی بر اتحادی دانستن رابطه ماده با صورت این انگاره شکل میگیرد که رابطه نفس با بدن از سنخ روابط اتحادی است و نه انضمامی. اما اینکه دقیقاً توضیح داده شود نفس با بدن به چه نحو رابطه اتحادی دارد در لسان ملاصدرا مغفول میماند و این حکیم زنوزی است که به این مهم پرداخته و توضیح میدهد مقصود از رابطه اتحادی نفس با بدن آنستکه بدن تجّلی مادی نفس است و نفس تجلی روحانی بدن و ایندو دو سر یک طیف هستند. زیرا انسانیت یک حقیقت ذوامراتب و مشکک است که جلوه مادی آن بدن و جلوه مجرد آن نفس است پس بدن همان نفس بصورت لابشرط است و نفس همان بدن بشرط لا (از نواقص و کاستیهای مادّی)است.